دوستان سلام.اينجا فعلا كركره اش پائينه! به منزل جديدمون سربزنيد.ممنونمارادتمند شما ،بچه سيد

 rutin.blogskay.com

 

 

 

 

جوان برتر

سلام به همه دوستان عزیز و بهتر از جان...

اومدم و فقط یه خبر به دوستان بدم...

جشنواره جوان ایرانی

با عنایت و لطف خدا امسال در جشنواره جوان ايراني جزء طلاب برتر شدم...

لينک خبر:جوان برتر ايراني

عکس های جشنواره ملی طلاب جوان

فقط از خدا میخوام که در این مسیر واین هدف بزرگ این بنده حقیر وسراپا تقصیر رو کمک کنه...

و

امیدوارم که خدا  اجر کارهای کوچکی که تونستم انجام بدم رو  فقط در این دنیا تسویه نکنه...

اما آقاي لاريجاني يه حرفايي تو يکي از جشنواره ها زده که بعدا جواب ايشونو ميخوام بدم.ولي فعلا صبر ميکنم

 

"تغییر"  واژه ی برای رسید به کمال (1)

"تغییر"  واژه مشترک  در همه انسانها برای رسید به کمال...

سلام به همه دوستان عزیز.امیدوارم حالتون خوب باشه. از اینکه مدتی نتونستم خدمتون برسم واقعا معذرت میخوام. قصد کردم امروز و فردا به وبلاگ دوستانم یه سری بزنم .میام خدمتتون

......... واما بعد!

همه ی موجودات عالم از نباتات و جمادات وحیوانات و انسانها برای تکامل خودشون نیاز به تغییر دارند... وبدون آن به هیچ وجه نمیشه به کمال رسید .قرآن هم در این باره آیاتی تحت عنوان آیات معادوتغییر شخصیتی ،کلید های تبدیل وتغییر رو به انسانها نشون میده مثلا در سوره رعد آیه ۱۱ می فرماید::

" ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم"

"هیچ قومی (و ملتی) را تغییر نمی‏دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است، تغییر دهند".
ولی فعلا نمیخوام وارد این بحث بشم . میذارم برای بعد...

اما میخوام اول از این سوال شروع کنم.اجازه است؟

تا حالا این نیرو و انرژی به وجودت سرایت کرده که خودتو تغییر بدی و از این حال در بیای؟شک ندارم که جواب هیچ کسی منفی نیست.چرا؟ چون این در ذات ما انسان ها نهفته شده...وما خود به خود این مسیرو باید طی کنیم.

اين،همون چيزیه كه فلاسفه طيّ مباحث مستوفا در مسفورات قيّم اثبات کرده اند.پس شکی نمیتونه انسان در وجود این پدیده داشته باشه و يا تو زندگي شاهد اون نباشه.

اما تا حلا چقدر تونستی تو این مسیر خودتو بهتر تغییر بدی؟کجا ها این نیرو بهت دست داده؟چقدر دووم آوردی؟چرا نتونستی دووم بیاری؟محیط اطراف تاثیر داشته؟خودت ضعیف بودی؟ یا کارت گیر داشته؟یا مجبور بودی برگردی؟ کدومش بوده؟

اصلا دعای اول سالمون " ...حول حالنا الی احسن الحال" تا سیزده بدر طول کشیده؟ یا نه ، بدتر از اوووون، تبدیل به" اقبح الحال " شدیم؟

میبینی چقدر سوال وجود داره؟ اصلا میدونی تموم خستگی بدنی و تنبلی و اینکه از خواب اصلا سیر نمیشیم و مثل شیر گرسنه هرچی بیارن جلومون میخوریم (اشتهای کاذب) همه و همه ازهمین بهتر نشدن حاله؟

راستی کی میخوایم خوب شیم؟؟؟

ادامه دارد....

میلاد با سعادت حضرت امیرالمومنین بر همه شیعیان مبارک باد.
..........
آقا پدر ها روزتون مبارک باد...
.........
یکی از پدر های جاش خیلی خالیه ... روح همه پدر هایی که جاشون تو خانواده هاشون خالیه شاد...
............

ای دل شبیه شده ای اعتراف کن
دمی بیاو تیغ تکبر غلاف کن
بیرون بیا ز دایره نفس ، چله ای
در معبد محبت ما اعتکاف کن...

..................
لحظات آخر توفیق اعتکاف پیدا کردیم...
...........................
دعا یادتون نره
یا علی مدد...

مخلص خدا باشید...

سلام.

      علیک السلام

خوبید؟

 امام     الحمدلله رب العالمین...چرا خوب نباشم؟هم سفره بودن با حضرت عشق خوب بدون نداره؟

چرا، داره. خوش به حالتون...

میگم امروز نتونستم مثل هرسال بیام دیدنتون... ببخشید خلاصه. عذر داشتم، میدونی که؟

 امام   اشکالی نداره... ما دیگه به بی وفایی شما عادت کردیم.

نگین تورو خدا این حرفارو... امروز دیدی مردم با نوه ی تو چه کردند؟دلم گرفت و اشک ریختم...

امام   چرا؟

تازه میگید چرا؟! نوه ی شما بود مثل اینکه! خوب شد من امسال نیومدم....  امامخب، من حرف زیاد دارم...

فقط یادتون هست یک روز در جمع روحانیون گفتم که این مردم اسلام رو میخوان و اگر یه روزی منم پامو کج بذارم بر علیه من شعار میدند؟

آره آره... همین چند وقت پیش هم از تلویزیون پخش میکردند.

    خب دیگه ...

خب دیگه...همین؟گفتم شاید خیلی ناراحتید!!!

 امام نه اصلا اینطور نیست یعنی ناراحت که هستم مگه میتونم نباشم؟ ولی نوه ی من باید یاد بگیره که پیرو چه کسی باشه و به هرکسی که دم از نام من میزنه اعتماد نکنه...

من نمیدونم باید چی بگم؟!!! متحیرم آقا...یعنی باید حرمت نام شما حفظ می شد... ما به شما خیلی مدیونیم...

اماماصلا متحیر نباش... برو خدارو شکر کن...در ضمن، کسی به من بی حرمتی نکرد...

خیلی مخلصتیم...

امام خمینیمخلص خدا باشید...

 

طواف عشق

وقتی که رفتم به طرفش سرمو انداختم پایین. آخه روم نمی شد بهش نگاه کنم. خیلی خجالت می کشیدم. با خودم میگفتم که همینطوری سر به زیر میرم تا نزدیکش بشم و خودش سرمو بلند کنه.

لحظات عجیبی بود...

حس عجیبی داشتم ...

انگار روی زمین نبودم...

کمی مکث کردم با خودم گفتم ؛ شاید دوست نداشته باشه اصلا منو ببینه. آخه گفته بود فکر نکنی من متوجه خیانتت نمیشما.یادمه ،گفتم بهش، مگه تو همه جا دوربین مداربسته یا مخفی گذاشتی؟ گفت هی ! چیزی تو همین مایه ها!

خلاصه اینکه اضطراب داشتم و  می ترسیدم ، گقتم حالا میریم دیگه هرچی باداباد...

رفتم جلو ....

سایه شو دیدم ...

متوجه شدم بهش رسیدم ...چه عظمتی ...

گفت: سرتو بگیر بالا از طرف راستم هفت بار بچرخ... گفتم آهان! یعنی میخوای بگی بچرخ تا بچرخیمه دیگه، آره؟

 گفت: نه،  من هستم تو بچرخ...یعنی باید دورم بگردی . گفتم دورت میگردم ،همین؟ ما که از اول دورت میگشتیم...

 گفت : نه این بار خیلی فرق داره خیلی !

گفتم: چرا ؟یه جوری حرف میزنی ؟ دلم لرزید بابا! میشه یه جوری حرف بزنی منم بفهمم؟

گفت : نه ! تو هیچوقت نخواهی فهمید، هیچوقت!

 گفتم :چرا؟

گفت : تو حالا دور بزن تا بگم ولی برنگردی پشت سرتو نگاه کنیا ،  فقط جلوتو نگاه کن.

گفتم : باشه چشم،  تو جون بخواه فدات شم...

دور زدم  دور زدم  دور زدم  گفتم: بازم دور بزنم ؟

گفت: آره دور بزن ...

وباز  دورزدم  دور زدم  دور زدم دور آخری بود ،

گفتم : نمیخوای بگی؟

گفت: باشه میگم؛

 میدونی چرا اینقدر بهت گفتم دورم بزنی؟ گفتم: باور کن نه ! سر در نمیارم...

گفت: عزیز من ! بعد گفت؛ بی خیال ولش کن بعدا بهت میگم...

گفتم: بگو دیگه بابا! به خدا طاقت ندارم دیگه.

گفت : خواستم مثل سر پرگار اونقدر دورم بزنی  تا  خطی که دورم کشیدی  پررنگ بشه و  پاک نشه  تا  مال خود خودم بشی...

تا اینو گفت،  خوشحال شدم و برگشتم ببینم خطم پررنگ شده یا نه؟

یکی گفت :حاجی طوافت با طل شد داداش. برو از اول...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادش بخیر سفر مکه ی پارسال...

انشاء الله قسمت همه ی دوستان.

راستی خانومم الان مکه ست. خوش به حالش...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  به ظهور ظهر شده سایه شده کم ، خم ابرو گشا تا که در این دم ، من آفتاب گریز ، با همه ی قبح نمایان و نهانم ، بشوم در حرم لطف امانت
یا صاحب الزمان ادرکنی...

مدرک = ندرک

چند قشر هستند که نمیتونند اقشاری رو درک کنند؛

سواره نسبت به پیاده!

آدم سالم(بدن) نسبت به آدم ناسالم(بدن)!

پولدار نسبت به فقیر!

بالاشهری نسبت به پایین شهری!

درس خون نسبت به درس نخون!

آدم خوشگل و زیبا نسبت به آدم...(الحمد لله رب العالمین)

دختر شوهر کرده نسبت به دختر شوهر نکرده و در انتظار یک زنگ!

مدرک دار نسبت به بی مدرک!

بازم زیاد هستند این جور آدمها تو هم فکر کن ببین چیزی به ذهنت میرسه؟

اونوقت همه ی اینها تو یک آدم جمع میشه !!! یعنی هم سواره هست،هم سالمه،هم پولداره،هم بالا شهریه،هم درسخونه، ،هم خوشگله و هم شوهر کرده و هم مدرک داره...

ولی درک نداره

بعضی وقتها هم بهش میگن روشن فکر!!!!!

خداییش تو نفّهم تر از این آدم دیدی؟؟؟

به نظر تو وجه مشترک درک آدمها نسبت به هم چیه؟این جوابیه که منم دنبالش میگردم!

وبازهم بوی دود درب سوخته...

من با دم تیغم شهادت آفریدم

درفتح خیبر قلب مرحب رادریدم

چون کوه بنشستم به روی سینه ی عمرو

مردانه آن خصم خدا را سربریدم

یک روز در جنگ احد خوردم نود زخم

دریای لشکر را به خاک و خون کشیدم

یک لحظه زانویم نلرزید و به گوشم

خود لافتی الا علی از حق شنیدم

با آن همه وقتی که زهرایم زمین خورد

جان دادن خود رابه چشم خویش دیدم

آن شب زمین خوردم که دورازچشم مردم

دنبال تابوت عزیز خود دویدم

یا فاطمه شرمنده ام از اینکه امشب

با دست خود خشت لحدبرقبرچیدم

ازقصه آب می کنیم ،فاطمه مرو ...خانه خراب می کنیم، فاطمه مرو...

هردم که آه می کشی از هوش می روی! در اظطراب می کنیم فاطمه مرو...

زیبا بهشت سوخته ی من! با نگاه خود دایم عذاب می کنیم ،فاطمه مرو...

کمتر نفس بزن ای سینه چاک من! از خون خضاب می کنیم ،فاطمه مرو...

........................................................................

یادش بخیر سال گذشته تکیه ای با بچه ها زده بودیم اولش فکر کردیم خودمونیم وکسی دیگه ای نمیاد.

ولی نفهمیده بودیم که این مردم فاطمیه رو فهمیدند.

مخلص همه برو بچه های تکیه؛حامد،سعید،احمد،رسول، مرتضی،افشین۱ و۲،مجتبی،رسول،علی،یاسر،سلیمان،مرتضی ، رضا، مجتبی،حمید،بهرام،صادق،حاج میثم ،علی و عبدالله و دوستان خوبم سرهنگ مهربان وآقاجلال با مرام وهمه مردم خوب گهرو.حیف که امسال نیستم در بین شما...


خدای من! کاش زمستان بیاید...
بهار نفس که می شود پیچکهای هوس وگناه دورم حلقه میزنند واز من ظاهر زیبا میسازند .چه بی خبرند مردم که به تماشای سرسبزی من می آیند و حال آنکه از زیراین سرسبزی خبری ندارندکه ریشه های گناه پیچک های سبز کم کم نفس درخت پیررا میگیرد . دیگر نفسی باقی نمانده...
کاش زمستان گناه بیاید...
التماس دعا

انشاء الله عمرنوح داشته باشی ولی اگه به شما بگویند که مدت زیادی زنده نیستی چه میکنی؟

الهی !

به حرمت آن نام که تو خوانی،وبه حرمت آن صفت که تو چنانی!دریاب که می توانی!

سلام.خوبین؟خوشین؟ تعطیلات خوش گذشت؟انشاء الله خوشی هاتون همیشه خرم باشند!

ازابراز محبت دوستان شرمنده ام که جزءشرمندگی راهی برای تشکر نیست و البته دعا...

اما بعد...

نمیدانستم که ثانیه های عمرم را در دست من داده اندتا خودم با هر تنفس از مدتش کم کنم!

نمیدانستم چندبار به من اجازه داده اند تانفس بکشم؟!اولش خیلی تندنفس میکشیدم چون خبری از آخرش نداشتم واکنون آرام آرام آرام!

شاید نفسی بیشتر برایم باقی ماند تابیشتر بمانم...می مانم؟؟؟ـــــــــــــــــــــــــ شاید....

اما اگر رفتم چی؟

وای که چقدر کار عقب افتاده دارم

خدایا !

دستهایم سست شده اندوپاهایم بی رمق...

اما،

حال خوشی دارم این روزها همه حرفام شده ذکر یونسیه؛

                               لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین...

اما نه!خیلی هم خوش نیست !فقط وقتی به آیات رحمتت می نگرم دلخوشم ...

                                           "کتب علی نفسه الرحمه"

وچه خوش گفت خواجه عبدالله انصاری؛

الهی!

بنده جرم کرد، خسته دل آلوده دامن شد،منادی کرم تو آواز دادکه: نصیب معیوبان با من شد.

رحمت سبقت گرفت ،وفضل وکرم ضامن شد.

تا لاجرم سگی آن سبع را ثامن شد.

پس؛

الهی!

چون سگی را بدین درگه بار است ،رهی را با نومیدی چه کار است؟

ــــــــــــــــــ      ــــــــــــــــــ      ـــــــــــــــــــ     ــــــــــــــــــــ    ـــــــــــــــــــ     ـــــــــــــــــــ

چون کسالتی پیش اومده لذااین وبلاگ تا اطلاع ...تعطیل می باشد.به وبلاگ دوستان سرخواهم زد اگر عمری بود.واز مطالب زیبایشان استفاده خواهم کرد.دعایم کنید

همه دوستانی که یک جورایی از دستشون ناراحت بودم حلال کردم واز همه اونایی که یه جورایی از دستم نارحت هستند عاجزانه حلالیت می طلبم

الهی! گفتی کریمم! امیدبدان تمام است.

                                                     تا کرم تو درمیان است، نا امیدی حرام است.

                                                       تابعد

 

فرارسیدن عید باستانی رو به همه دوستان عزیزم تبریک میگم .امیدوارم همگی سال خوبی  داشته باشند

        "این وبلاگ یا بعد از عید ادامه داره یا به پایان میرسه ...اگه نتونستیم بیایم حلال کنید."

البته نه از این باب که دوست ندارم بنویسم بلکه...

یادت نره مولایمان امیرالمومنین(ع) فرمودند :هر روزی که درآن معصیت الهی انجام ندی اون روز براتون عیده

                                                              پس

                                                      هر روزتان نوروز

                                                           

خاطره ای از کفش پاره!!!

خاطره ای از کفش پاره...

سلام من یک کفش پاره هستم .تعجب نکنید، وفتی آدمها با زبانهایی که خدا براشون برای حرف زدن داده، حرف نمیزننداز حرف زدن یک موجود بی زبان تعجب نکنید.

همه دعواها سر منه.

کفش پاره

یادم هست که همیشه خوش بودم وقتی در پای یه بچه روستایی فقیر بودم .خیلی باهم خوش بودیم .هم من خوش بودم هم اون.ولی امان از اون زمانی که فصل بهار یا بهتر بگم عید نزدیک می شددیگه اون حس خوشحالی از بین میرفت وقتی میدیدم شب با اومدن پدر خونه اونم با خستگی و کوفتگی دعواها شروع میشه...

 وقتی اسم من میومد ناخودآگاه گوشام تیز می شد"بابا ؟همه بچه ها کفش تازه خریدند ،منم کفش تازه می خوام"

آخ که چقدر از این عید بدم می یاد

وقتی صبح می شد خودم خودمو برای بچه روستایی جفت میکردم خودم خودمو تمیز می کردم تا شاید اون نسبت به من کم میل نشه ولی انگار فایده ی نداشت.خب اون حق داره وقتی میبینه همه دوستاش کفش تازه خریدن ،اونم دلش میخواد...

 منم حس دارم ،منم میفهمم که پسرک با اجبار منو پاش میکنه.

از خود گذشتگی میکردم ،میگفتم خدا!اشکال نداره من حاضرم توی آشغالها بسوزم یا توی لجن ها بیفتم ولی پسرک کفش تازه بخره.چرا دروغ؟دیگه چیزی از من باقی نمونده نه بندی!نه کفی!از بس هم که کفاشی رفتم تمام بدنم شده جای سوزن!از بدنه ام که آب میزنه و همیشه جورابهاشو کثیف میکنم.انصافا من دیگه عمر خودمو کردم!

تعجب نکنید بعضی وقتها کفشهای تازه برام زبون درمیاوردندو مسخره ام می کردند!!!

خدایا نمیدونم چراکفش ها هم مثل صاحباشون بی معرفت شدندکفش هم کفش قدیم، بادومو با معرفت!

خب حق دارند ! وقتی صاحب پولدارش اونو درحالی که هنوزم تازه است ،هیچ جاشم پاره نشده ، میندازه توآشغالی ...

تعجب میکنم چرا هنوز مصداق این آیه قرآن رو دراقوام گذشته مثل قوم بنی اسرائیل و قوم لوط و... میگردید!!!اولئک کالانعام بل هم اضل همین نزدیکی هاست...

سگبعید میدونم کلاغه یا روباهه یا حتی گرگه و... اینقدر از همسایه اش بی خبر باشه... لا اقل وقتی بمیره میفهمند. اما توروخدا خبر داری یا روزنامه هارو میخونی چون تا بوی گند جسد همسایه  اومده بیرون تازه فهمیدند طرف مرده!!!؟؟؟

اونوقت تو توقع داری چشماشو بندازه پایین و به کفش همسایه ی فقیرش نگاه کنه؟

براستی شما انسانها کجا دارید میرید؟

راستی توچندتا عید رو با کفش کهنه گذروندی؟منظورم چیه؟

رفیق شفیق تا اونقدر صبرنداشته باشی که با کفش کهنه ات امسالو بگذرونی ،درک کردن پاه فقیرانه سخته... سخته... سخته...

تا دیر نشده کاری کن...

به دل نگیر بچه پولدار،چون دیدم صاحب فقیرم از ترس آبروش چیزی نمیگه ،من به جاش حرف زدم...

تقدیم به یار دل آرا...

اشک می ریزم دل شب تا کند سیمای

               تو جلوه درون قطره های اشک فریادم

                                  که شاید گونه ات افتد به روی هر دو لب

                                                    تا بوسد و سوزد  کند از  بند آزادم

تو ای چشمان دریایی  شبانگاهان

                نظر بر آن شهاب آسمانی کن

                                بدینسان عکس تو افتدبه چشم من

                                                و تو  هــر گــز  نخواهی  رفت از یادم

دقایقها گذشت بر من و من

                   در اضطراب بر ماندن و رفتن

                                گناهم چیست که من با وصف مه رویت

                                                        به عشق دیدن رویت تن دادم؟

سخن کوتاه کنم ای دوست بی تو

                   هردوبال من اسیر خشم طوفان است

                                تو ار چه بی من ناچیز توانی زیست

                                                     ولی من به تو در چنگال گردبادم

                             من بی تو در چنگال گردبادم...

             یا صاحب الزمان ادرکنی

نگاه باز یامحدود؟شماره 3

 میلاد با سعادت پیامبر عشق حضرت محمدمصطفی (ص)و فرزندعزیزش امام جعفر صادق(ع)

                                             بر همه محبین مبارک باد

از همه دوستانی که  نظرات زیبای خودشون درباره این مطلب ارائه دادندممنونم و چون مطلب بعدی هم نیاز به نظرات شما داره آرشیو نظرات قبلی رو میذارم تا بهتر به نتیجه برسیم.از همه اونایی که برای تسکین دل آقا شهاب و پدر مادرش دعا کردند ممنونم.عمرتان طولانی

باید توجه داشته باشیم اکه بخوایم به یک موضوع کیفیت بدیم باید به شکل ذره بینی به اون نگاه کنیم ودر واقع زیر ذره بین اشکالات کار مشخص خواهد شد.البته دایره دید با دایره دیدگاه اشتباه نشه. انسان همانطوری که باید دایره ی دید خودشو محدود کنه باید دایره ی دیدگاه خودشو برعکس وسیع کنه.

ومیشه یه قاعده کلی از راه مطالعه و تجربه به این موضوع دست پیدا کرد(تجربه کنید)

یه مطلبی رو آقای نقویان دربرنامه به سمت خدا نقل میکرد بد نیست اینجا بگم؛

ایشون میگفتند تویه دانشگاه علوم پزشکی بودم که دانشجوها یک سوالی از من کردند که چرا اسلام اینقدر آدمهارو محدود میکنه؟در یک جمله جوابشونو دادم که همه سکوت کردند.اونم این بود؛گفتم اگر پدر و مادر شما در دوران راهنمای یا دبیرستان و دانشگاه شمارو محدود نمیکردند،شماها دکتر می شدید؟

پس اینکه خداوند می فرماید:نگه دارید نگاه خودتونودر واقع برای خود ماهاست. من منظورم فقط نگاه نامحرم نیستانگاه به همه چیز اگر محدودیت بهش ندیم ، داغون میشیم!مثلا یک روز بیایم بیرون هرچی ماشین مدل بالاست رو نگاه کنیم و حسرت ببریم مطمئن باش اون روز و اون شب حسابی قاط میزنیم.

نکته بعد اینه که وقتی فضای درونی نگاه زیاد بشه یک عده فراموش خواهند شد.مطمئنا اینو تجربه کردی، درسته؟

خاطره سه خطی؛یادش بخیر آلبوم بچه گیم که ده تا عکس بیشتر نداشتم و هر روز میرفتم و نگاش میکردم ولی الان آلبومی دارم که شمار عکساش از دستم رفته دیگه تو آلبوم جاش نمیشه و تو حافظه ی کامپیوتر گذاشتم ولی خیلی وقته نگاهی به آنها نکردم.....

در پایان به جمله ای که در یک تعمیرگاهی که برای تعمیر ماشینم رفته بودم رو براتون مینویسم؛

                            ***چشمان شما یدک ندارد پس مواظب آن باشید***

   خدایا جان سالمم را زمانی دوست دارم که همه دوستانم سالم باشند...آمین یارب العالمین

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

شهاب جان، فوت جانسوز خواهرعزیزت رو تسلیت میگم.

خیلی سخته دختری به اون نجیبی و خوب جلوی در خونه توسط ماشین همسایه...

تحملش خیلی سخته...

فاطمه زهرا حافظ ۱۲ جزء قرآن ، اول دبیرستان ...

ماشین همسایه که عقب عقب میومد بدون اینکه نگاه کنه از روی فاطمه زهرا رد شد...بدجوری سوختم شهاب ... خدا به تو و به پدر و مادرت صبر بده...

نگاه باز باشه یا محدود؟شماره2

 

گفتم که دایره نگاه باید محدود باشه واگر دایره نگاه یا بهتره بگم زاویه نگاه باز باشه باعث هلاک شدن آدمه.به عنوان مثال یک ماشین وقتی بخواد حرکت کنه در شب به چراغی نیاز داره که بتونه حدود زاویه 120 تا 140 درجه روشنایی داشته باشه .حال اگر طوری طراحی کنند که در شب 180 درجه یا بیشتر رو به طور کامل روشن کنه، مطمئنا باعث حواس پرتی خواهد شد و هم خودشو هم دیگران اذیت میکنه و ممکنه به کشتن بده.

چشم هم به همین شکله واسه همینم خدا طوری طراحی کرده که می گویند هر انسانی زاویه عمودی 80 و زاویه افقی 135 درجه رو درآن واحد می بینه.البته همه محدوده این زاویه واضح نیست.یعنی زاویه دید معمولی هر انسان که بتواند بر دیده خود اعتماد کند به طور کلی 60 درجه است.

شاید بپرسی این چه ربطی به موضوع داره؟ خوب که نگاه کنی ربطشو متوجه خواهی شد.

مطمئنا کسی بدش نمیاد که در آن واحد هم جلوشو هم بغلشو و هم پشت سرشو ببینه ، درسته؟ ولی آیا به نظر شما این به نفع ما است؟اصلا اگر اینطور بود چطور یه انسان مقصد و مبدشو مشخص می کرد؟اصلا جهت معنی داشت؟روبرو و پشت سر معنی داشت؟پس در این نوع آفرینش سری نهفته که اگه کمی دقت کنیم متوجه خواهیم شد.

البته این موضوع در تمام مصادیق زندگی انسان مثل غذا خوردن، حرف زدن و... جریان داره. یعنی باید همه اینها محدود باشه. مثلا من دوست دارم ازاین غذای خوشمزه 5بشقاب بخورم ولی میدونم که ظرفیت این کار و ندارم .

پس در نتیجه به قول آقای نقویان بیش از 2بشقابی که ظرفیت معده منه بیشتر بخورم میرم بیمارستان 4 بشقاب، میرم تیمارستان و 5 بشقاب، میرم قبرستان.

اما فرق نگاه با غذا خورن اینه که با افزایش محدوده آن به تیمارستان یا قبرستان روح خواهیم رفت.

یا مثال بهترتر تر تر؛ تصور کنید شما سر یک سفره ای نشسته اید و در آن 5 نوع غذا است که شما به همش علاقه مندی و دوست داری از همه غذا ها کمی بخوری ولی بهت بگن که شما فقط حق داری از یک غذا استفاده کنی .با اینکه یک غذا را استفاده میکنی ولی برای شما لذت همیشگی رو نداره حال تصور کن که فقط یک غذای خوشمزه است و خبری از غذاهای خوش مزه دیگر نیست ،حالا  لذتش چقدره؟؟؟

شکی نیست که همه انسانها میل باطنی دارند به همه چیز نگاه کنند و لی عقلا و شرعا مجاز به آن نیستند وقرآن از آن به "این برای شما بهتر است"تعبیر میکنه

مثالی رو دانشمندان اخلاق و عرفان می زنند که که به عنوان مثال آشپز و دکتر معروفه؛ وقتی غذایی از آشپز بخوایید میگه این غذا خوشمزه تره ولی اگر از دکتر یک غذایی بخوایید ، میگه: این غذا سالمتره واسه همینم خدا در قرآن گفته:

قل للمومنین یغضوا ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لکم...

یعنی ؛ به مومنان بگو نگاه خود را از نامحرمان فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند ، این برای آنها پاکیزه تر است...

پاکیزه تر است یعنی برای شما بهتر است(غذای سالم)

اما در پایان فقط به شان نزول آیه ای که نوشتم اشاره میکنم؛

از امام باقر(ع) چنین نقل شده است که جوانی در مسیر خود با زنی روبرو می شودکه چهره اش آن جوان را مجذوب خودش می کندواین جوان چشم خود را به آن زن می دوزد.هنگامی که آن زن رد می شوداو همچنان با چشمانش زن را بدرقه می کندواز جلوی چشمش غافل می شودکه در این هنگام به دیواری برخورد می کند و تیزی که در دیوار بود صورتش را پاره می کند ...

وقتی که زن رد شد جوان به خودش آمد ودید تمام صورت ولباسش پر از خون شده است.

وقتی که جریان را برای پیغمبر تعریف کرد این آیه نازل شد./تفسیر نمونه ج 14ص 435

قل للمومنین یغضوا ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لکم ان الله خبیر بما یصنعون

 

نگاه محدود باشه یا باز؟

یک ازدواج برای همیشه...

قبل از ازدواج خوب چشماتو باز کن و بعداز ازدواج چشماتو ببند...

این مثال جالبیه که معمولا اساتید و روانشناسها در برنامه های تلویزیونی که مربوط به خانواده است، میگن

جمله قشنگیه و خیلی هم ساده ولی میشه برای این جمله کتابهای زیادی نوشت...

البته این حرف شاید چندین موضوع رو در ازدواج دربر میگیره

مثلا یکی درباره خانواده طرف مقابل

یا

شغل طرف

یا

حرف زدنش

یا

خصوصیات اخلاقیش

ویا... الی ماشاء الله

ولی یکی از چیزهایی که خیلی مهمه، قیافشه... آخ آخ آخ!

بدا به حال اون کسی که ازدواج کنه وبعدش بگه ای کاش همسرم کمی خوشکلتر بود که البته این بیشتر شامل مردها میشه.اونوقته که دنیا براش تار خواهد شد.اینکه اصلا خشکلی مهم است یا نه موضوع بحث من نیست.

اما سوال اینجاست چرا لحظه ی ای که داری با اون ازدواج میکنی ، اونو خشکلترین میبینی وچشمات وقتی بهش خیره میشه  ...

ولی وقتی یه مدتی گذشت کم کم به این نتیجه میرسی که نه بابا از اون خشکلترم بود که ما ازش غافل بودیم.البته در مثال مناقشه نیست اما شک ندارم که این موضوع برای تو اتفاق افتاده که جنسی مثلا لباسی می خری در لحظه خرید اونو بهترین میدونی ولی وقتی چند مغازه اینطرفتر میایی چشمت میخوره به یک لباس دیگه ...با خودت میگی ای کاش اینو می خریدم.فقط با این تفاوت که میتونی بری اون جنس پس بدی و بیای اینو بخری ولی اینجا دیگه از این خبرها نیست...

داخل پرانتز؛مطمئن باش خشکلترشم انتخاب میکردی باز به این نتیجه میرسیدی که ؛ازاون خشکلترشم بود واین تراژدی ادامه داره الی آخر...به قول ما طلبه ها تسلسل حاصل می شد.

خب بزار جواب اون سوالو بدم.سوال چی بود؟این بود؛

چرا لحظه ی ای که داری با اون ازدواج میکنی ، اونو خشکلترین میبینی؟

یک جواب بسیار راحت داره...بگم یا میگی؟

خودم میگم؛ چون دایره ی نگاهت محدود بود.

اینو داشته باش تا در آپ بعدی کمی بیشتر توضیح بدم البته به کمک شما دوستان...

اما با این آیه قرآن به پایان میرسانم که انشاءالله ربطش با موضوع همچین غریب نباشه البته در آپ بعدی.

ولا تکونو کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم/حشر آیه ی 19

خرو خرگوش و خرس و خوک و مور و مار می بینم

توصیف دایره ۲۱ از نگاه شاعر بزرگ ؛حاج مرشد چلویی ملقب به؛ ساعی

نمیدانم جهان تار است یا من تار می بینم        

                                           نمیدانم که خواب آلوده یا بیدار می بینم

نمیدانم چــرا آزادگان را خـــــــوار می بینم؟      

                                           نمیدانم طبیبان را چــرا بیـمار می بینم!؟

                             نیم یوسف ولیکن گرگ آدم خوار می بینم

یکی در  گوشـــه   افتــاده  به  صــد خــــواری! 

                                          یکی از مال و دارایی زده بر طبل بی عاری

یکی ازدست این بی رحم مردم می کندزاری           

                                          یکی تا مستراح خانه اش را کرده گل کاری

                                 عجب سیری بزیر گنبد دوار می بینم!!!!!!

بغیر از آنکسی که علم و تقوی و هنر دارد            

                                         به هر کس بنگرم در سر هوای سیم و زر دارد

به افسار طبیعت بسته خوی گاو و خر دارد            

                                         زحب مـال دنیا چشــم کــور و گوش کــــر دارد

                      خرو خرگوش و خرس و خوک و مور و مار می بینم

به قرآن خــدا بعـد از نبــی بی احترامی شــد     

                                           به دست کورها افتاد و اسباب گدایی شد

محل کسب شد مسجد ، عبادتها ریایی شد      

                                           میان مسلمین آشـوب افتـاد و جدایی شد

                                    ربارا در میان مردم بازار می بینم

چه بازاری که باشد شعله اش ازناز نمرودی       

                                            چه بازاری که تا محشر نبیند رنگ بهبودی

چه بازاری که اهلش را کشاند رو به نابودی    

                                            بیا ساعی مکـررکن بیاناتی که بســرودی

                         که من هشتاد مردم را ز صد بیمار می بینم

                             

                                                   خدایش رحمت کند

تا حالاکسی بهت فحش داده؟

آورده اند که: روزی شخصی با صدای بلند سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت:

ای پیرمرد قیمت ریش تو بیشتر است یا دم سگ؟!

سلمان با دنیایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمیدانم و نمیتوانم بگویم.

اوگفت:اینکه توانستن ندارد، پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست.

سلمان گفت : ولی این کلمه باید راست باشد، واین جز در قیامت و کنار پل صراط نمی شود فهمید.

پرسید: چه ربطی به قیامت و پل صراط دارد؟

فرمود:ربط دارد، اگر از پل صراط گذشتم ، ریش من بهتر است و گرنه دم سگ از تمام وجودم بهتر است.

آن مرد نگاهی به سلمان کرد و شرمنده شده، به خود آمد و گفت:

ای پیرمرد مرا ببخشید...

سلمان فرمود : خطایی نکرده ای، شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدید و من نیز پاسخ دادم.

حالا اگه کسی این حرفو به ما میزد،خداییش چی جوابشو میدادیم؟

 

راهت را شناخته ای؟

من کسی هستم که در این وقایع اخیر نظرم نه مثل بعضی ها است که میگویند؛ همه آنهایی که مخالفت می کنند،  معاندندونه مثل اونایی هستم که با توهین به مقدسات و زدن حرفای بی ربط، دل دشمنو شاد میکنند. نظرم اینه که هردو روش غلطه اما...

باید قبول داشت بعضی از اونها مغرضند ومیخواهند تزسیاسی خودشان را بر جامعه تحمیل کنند.در این میان هم هیچی برایشان اهمیت ندارد.به عنوان مثال مناظره ی دیشب خود شاهد بر این موضوع بود. آقای... خیلی راحت و روشن میگفت(خیلی معذرت میخوام این جمله رو میگما)ولی هرکی نفهمید انصافا مشکل داره .

اون گفت :مردم بیایند به خیابان و نیروی انتظامی هم پول میگیرد برای چی؟اون پول میگیره تا امنیت مردمو تامین کنه.

خب این یعنی چی؟؟؟

یعنی اینکه اگرم سرو صدا شد، تخریب شد، بعضی از این آب گل آلود ماهی گرفتند(که خوب هم گرفتند)

اونوقت نیروی انتظامی مجبوره مقابله کنه(چون پول میگیره)اونوقت آنچه خواهد شد که اونها میخوان. کسی هم اگه مرد، اصلا مهم نیست.مهم اینه که ما تونستیم با تز سیاسی خودمون مردم رو(البته یک عده قلیل) به خیابان بکشونیم. اونوقت خودمون بشینیم تو خونمون حالشو ببریم.(البته از اینجور رهبران بعید نیست،چون یادمون نرفته که در اوج حمله دشمن به کشور بعضی ها استعفا دادندورفتن تو خونه حالشو بردند، و بعضی ها هم رفتن لندن تا مدرک تحصیلی بگیرند)

یعنی راحت دارند کشتن یک عده جوون بی نجربه در عرصه سیاسی رو ترویج میکنند.واگرم نیروی انتظامی مقابله کرد، اولا وظیفشه و دوما غلط کردند که این کارو کردن.

اما سخن من با اونایی که نمیخواهند قبول کنند و غرض هم دارند، این آیه قرآن است که می فرماید:

   ذرهم یاکلو ویتمتعو فذرهم فی خوضهم یلعبون فتول عنهم... یوم یدع الداع الی شی نکر

در این هنگام رهایشان کن تا بچرند و بازی کنند..

 واز آنها ببر که؛                                          لکم دینکم ولی دین

                                                                       و

              انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا من شاء فلیومن و من شاء فلیکفر

            زانکه از قرآن بسی گمره شدند                          زآن رسن قومی درون چه شدند

یا علی مدد...

اخلاق وبلاگسلامی

 

نظرات یکی از دوستان بزرگوار برآن شد تا این پست رو بنویسم...

مطمئنا در زندگی ما انسانها افرادی پیدا میشن که ازشون خوشمون نمیاد به دلایل مختلف...

بعضی وقتها هم دلمون میخواد فرصتی پیدا کنیم تا حرفامونو بهش بزنیم تا دلمون خنک شه.اما...

آیا اجازه داریم اونو در فضای عمومی بگیم؟قرآن این اجازه رو به ماداده؟ اصلا عقل این اجازه رو به ما میده؟

دلایلش هم روشنه و نیاز به توضیح نداره.همین الان فضای سیاسی کشورو ببنید.سرچشمه ی همه اینها اینه که ما هنوز یاد نگرفتیم حریم خصوصی دیگران رو رعایت کنیم.البته قبول دارم وقتی خود شخص پاشو از حریم شخصی فراتر بزاره باید جلوی اونو گرفت ولی به طور کلی این نوع برخورد ؛ یعنی معایب یک نفرو در فضای عمومی بگیم اخلاق پسندیده ای از نظر شرع و عقل نیست.

فضای عمومی وبلاگ جایگاه خوبی برای این کار نیست.البته درباره مطلب می توانیم آزادانه والبته مودبانه نظر بدهیم ولی نباید شخصیت نویسنده رو مورد سوال قرار بدیم.اگر خواستیم این کارو بکنیم باید اونو به شکل خصوصی مطرح کنیم.همین کارها رو میکنیم که طرف مجبور میشه نظرات رو با تایید خودش در آرشیو بذاره.

واما در مرتبه دوم باید فضایی بزاره تا اون هم از خودش دفاع کنه. واین واقعا بی انصافیه که یک چیزی بگه و بره واز همه مهمتر اسم اینوبزاره؛                        آزادی   

 در هر صورت سعی کنیم اخلاق "وبلاگسلامی"را رعایت کنیم.

پست قبلی در ادامه مطلب

ادامه نوشته

آمار تورم

 

یا اباعبدالله

هیچوقت یادم نمیره لحظات خوب زندگیم روکه با باتوبودم...

بودن با تو حسی بود که بوی زمینی نداشت نمیگم حتما آسمونی بود ولی زمینی هم نبود...

همیشه با خودم میگفتم اینبار که از پیش تو بیام عوض میشم،خوب میشم، آدم میشم...

ولی وقتی از تو جدا میشدم تازه لبخندهای معنی دار تو برام معنی می شد...

که...

اینکه من بیام و برم مهم نیست ، مهم اینه چقدر بودن منو دوست داشته باشی ...

اونوقت خودم به یاد قصه زندگیم می افتادم که چقدر زحمت میکشیدم تا قلکی که بابا برام خریده روپر کنم پراز سکه های یک تومنی پنج تومنی ...

یعنی همیشه سختی جمع کردنشو حس میکردم ولی راحت خرج کردنشو نه...وقتی تموم میشد تازه میفهمیدم که چه راحت خرج شد...

آره تورم نفسم بیش از این حرفاست اصلا دخل و خرجش بهم نمیخوره...

امیدوارم تو این محرم اونقدری جمع کنم که حداقل بتونم یکی دو ماه باهاش سر کنم...

 

برادرعزیز حجابتو رعایت کن...

برادرعزیز حجابتو رعایت کن...

سلام ...

چند روز پیش داشتم از تو خیابون رد میشدم دیدم یه بنده خدایی مشغول تعمیر کردن موتورشه که خراب شده.بنده خدا خم شده بود و داشت تعمیرش میکرد خانومش کنارش بود.اما...

متاسفانه بنده خدا که خم شده بود صحنه بسیار زننده ای از پشت شکل گرفته بود که علاوه براون که موجب "چندش" شدن بعضی از خوانیم بود؛باعث خنده ی بعضی از آقایان هم شده بود از جمله خود من...

یکی نبود بهش بگه برادر من آخه این چه لباسیه که وقتی خم میشی تمام .... مشخصه؟خانومش بنده خدا خجالت زده ...

دوربینمو در آوردم که یه عکسی بندازم  ولی گفتم کار درستی نیست و اینو به این خاطر گفتم که نگی مدرکت کو؟

حلا حرف اینه که؛ از بس از پوشش زنها گفتیم که از پوشش مردها غافل موندیم.مدل لباس کوتاه  قبلنا برای زنها بود ولی الان برای مردهاهم است.شلوار و پیراهن چسبان...کافیه یه بار با "دقت" به این مسئله تو خیابون نگاه کنی...

حسرت اینو میخورم که بعضی از هنرمندان و افراد مشهور وقتی تو تی وی میان با چه لباسی میان!!!

از اونورخارجی ها داخل پرانتز مشهوراش، وقتی  یه برنامه رسمی میشه حداقل با لباس رسمی خودشون جلوی تلویزیون میان.

چند وقت پیش تو یه برنامه رسمی آقای لولایی در یک برنامه تلویزیون ظاهر شد که خداوکیلی خنده دار بود که یک پیرمرد ۵۰ ساله با تیپ اسپرت ...

از اونور افتخاری با یه کت و شلوار که من برای اولی بار دیدم که تو یک برنامه تلویزیونی کسی با این تیپ بیاد؟حالا بماند که بعضی ها چی میپوشن...

چه میدونم؟ یکی  میگفت:

ظاهرا این افراد، لباسها و مدهایی که میپوشن برای برنامه های تلویزیونی یه جور تبلیغاته که بابتش پول خوبی میگیرند.

یه چیزجالب ؛بعضی ها دنبال امام زمان هستند ولی با دیدن یه آخوند ولباساش خنده شون میگیره...خب منم خنده ام میگیره... چرا؟؟؟

قابل توجه بعضی از آقایان؛

يکي از اصحاب پيامبر مي‌گويد روزي نشسته بودم و لباسم کنار رفت و ران پايم پيدا شد. پيامبر که در حال عبور بودند، به من گفتند: ران خود را بپوشان که جزء عورت است.( مسند احمد )

 حضرت موسي(عليه‌السلام) آن‌قدر بر پوشيدگي خود محافظت مي‌کرد که مردم مي‌پنداشتند وي بيماري جسماني دارد. رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌وآله) درباره‌ي او مي‌فرمود: همانا موسي مردي باحيا و پوشيده بود که به دليل حيايش، هيچ نقطه از بدن وي ديده نشد و لذا هنگامي که مي‌خواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نمي‌شد، لباس خود را بيرون نمي‌آورد؛ در حالي که بني‌اسرائيل حيا نمي‌کردند و در برابر هم براي شستشو برهنه مي‌شدند و به يکديگر نگاه مي‌کردند.

 

شناخت دیگران خیلی راحته ولی شناخت از خود تقریبا محاله... چه معادله ی سختی! نه؟

شناخت دیگران خیلی راحته ولی شناخت از خود تقریبا محاله... چه معادله ی سختی! نه؟

یادت میاد یه روزی با یکی دوست شدی ؟اون روز فکر میکردی بهترین دوست رو برای خودت انتخاب کردی .

یا یادت میاد یه روز یه نفرو برا ی زندگی آینده خودت انتخاب کرده بودی؟ اون روز فکر میکردی که بهترین همسر دنیا را خواهی داشت.خلاصه اینکه همه چیز در مرتبه اول برای خودت بهترین بود . البته نمیخوام بگم که همیشه اینجوریه.منظورم اینه که بعضی وقتها انتخابها اشتباست. اینو قبول داری که؟

خب ! داریم به یه جای خوب میرسیم .یه وقتایی خدا برامون بهترین و یه وقتهایی حتی همین خدای خوب برامون بدترینه.

به نظر تو اینا نشونه ی چیه ؟ یعنی ما اونهارو خوب نشناخته بودیم؟یعنی ما خدا رو خوب نشناخته بودیم؟!!!

معمولا این حرفا میزنیم دیگه. مثلا؛ الان تورو شناختم! تازه فهمیدم تو چه کثافتی هستی!و...

نه دوست من یادت باشه تو اینجور وقتها این حرفارو به خودت بزنی . اون گناهی نداره. شاید خدا هم واسه همین که نکنه یه روزی این حرفارو بهش بزنی میگه: برو اول خودتو بشناس بعد بیا سراغ من...

                                         "من عرف  نفسه فقد عرف ربه"

عرفه یکی از بهترین فرصتهاست...

با سلام

احوال شما؟

تو...آره تو،برای زندگیت روش داری؟یا زندگی رو هر چه بادا باد میبینی؟تا حالا به شیوه های زندگی فکر کردی؟ شیوه ی غذا خوردن ، شیوه ی راه رفتن ، شیوه ی حرف زدن و...اصلا اینهارو قبول داری؟یا تو هم مثل بعضی ها فکر میکنی که چارتا روانشناس نشستن دورهم و ازروی بیکاری یه چیزایی رو بهم بافتن؟!  

تفکر

اصلا به نظر تو می ارزه آدم هدفمند زندگی کنه یا به قول بعضی ها بیاداز این دوروز دنیا حالشو ببره؟

میخوام یه خورده در این باره فکر کنیم ...به امتحانش می ارزه...

به نظر شما لیلا با کدام یک از خواستگارها ازدواج میکند؟؟؟

چندی است که تلویزیون ، داره فیلمهای عجیب و غریب پخش میکنه که خدا عاقبت و آخر مارو به خیر کنه...البته درست نیست که من این حرفارو بزنم ولی بعضی وقتها آدم فکر میکنه اگه سریال پرستاران رو ببینه شاید بهتر باشه درسته که یه خورده ای بد حجابن ولی خدا وکیلی حرفای بی ربط و حرکات بی ربط ندارند.حالا اگرم دارن لااقل سانسور شده یا دوبله گر یه چیز دیگه ای به جاش گفته...حالا

چند شب پیش دخترکوچولوم که هشت سال داره اومد گفت بابا؟ما هم که طبق معمولا عاشق این بابا گفتنها هستیم گفتیم: جان بابا بابا برات ... حالا بقیه اش بماند...

خب چیه بابا جان؟

بابا؟ خواستگاری یعنی چی؟ما که مشغول خوردن چای بودیم یه دفعه نزدیک بود که قند تو دلمون حسابی آب بشه و ما به ملکوت اعلی پیوندیم.خب من باید به این سوال چی پاسخ میدادم؟

ما گفتیم بابا جان خواستگاری یعنی اینکه یه نفر میاد خونه ی یه دختر خانوم و پیشنهاد ازدواج بهش میده.دخترم گفت بابا؟پس چرا تو شمس العماره برای لیلا یه نفر نیست ؛خواستگار زیاد میاد.شاید دخترم به این فکر میکرد که پس چرا برای دخترهای ... اصلا خواستگار نمیاد.چرا دختر... تا حالا شوهر نکرده و...ده ها دختری که هنوز یه خواستگار هم در خونشونو نزدند

من گفتم بابا ؟چون لیلی خیلی پولداره و یه کمی هی جای خواهری یا به قول رحمت گلاب به روتون،خشکله...به محض اینکه این جمله رو گفتم میدونی دخترم چیکار کرد؟

رفت جلوی آینه و یه کمی به خودش نگاه کرد و گفت: خدایا به بابا پول زیادی بده...