خودروسازهای عزیز سلام اینجانبان مردم شریف ایران، بعد از چند روز به این نتیجه رسیدیم که باید طی نامهای رسمی از شما پوزش بطلبیم. هرچند که توقع پذیرش این پوزش خود گناهی دیگر است! وقتی به رفتار این چند سال خود با شما نگاه میکنیم عرق شرم بر پیشانی ما نشسته و آه حسرت از نهادمان (نهاد که میدانید کجاست؟ یکجایی نزدیکیهای گذاره!) بلند میشود. ما در برابر همه خوبیها و خدمات بی مثال شما هیچ کاری نکردیم جز پررویی، ناشکری و تهمت زدن. این شما بودید که به ما فرصت پراید سواری را ارزانی داشتید؛ آنهم پرایدی که بوق داشت، درهایش از دو طرف باز میشد، لاستیکهای امکان باد شدن مجدد داشتند، چند مدل تنوع قالپاق داشت، شیشه هایش بالا و پایین میرفتند، ضبطش نوار میخورد، سپرش مشکی بود و کلی مزایای دیگر! این شما بودید که خودروهایی با قابلیت آتش گرفتن در اختیار ما گذاشتید؛ واقعا کدام یک از ملتها این امکان را داشته اند که سوار فندک شوند؟! چه کسی را سراغ دارید که بتواند خود و خانوادهاش را سوار فندکش کند و برود سیزده بدر؟! این شما بودید که در نمایندگیهای مجازتان ما را راه دادید؛ به ما فرصت ثبت نام اینترنتی دادید، از شش صبح در سرما و گرما ما را به صف کردید و پذیرای حضور سبزمان شدید! بیشتر از تعمیرگاههای متفرقه از ما پول گرفتید و آنقدر دوستمان داشتید و مشتاق زیارت دوباره ما بودید که چند بار برای یک عیب ثابت ما را به حضور پذیرفتید! این شما بودید که بعد از فروش ماشینهایتان بیخیال ما نشدید و نگذاشتید برای ده پانزده سال به امان خدا در جادهها رها شویم. این شما بودید که با تعبیه کردن نواقصی در ماشینها از همان بدو خروج از نمایندگی، دوباره ما را به سمت خودتان کشیدید. خدا را شکر میکنیم که ما را گیر خودروسازیهای بیمعرفت و نارفیق خارجی نینداخت! دیگر بس است. هرچقدر از کمالات شما میگوییم بیشتر شرمنده میشویم. پس بگذارید از خودمان هم بگوییم. و اما ما! ما ملتی بودیم با پاچههایی تنگ که دیگر نمیشد پراید را بیشتر از هفده میلیون در پاچهاش کرد! ما حتی عرضه نداشتیم فیل باشیم که اگر یک وقتی شلوار پایمان کردیم کلی پاچه گشادتری داشته باشیم! ما مردمی بودیم که نتوانستیم دست به دست هم دهیم به مهر و با فقط ده میلیون بیشتر هزینه کردن، پول عیدیهای چند ده میلیونی مدیران شما را فراهم کنیم. ما ملتی بودیم که به این فکر نکردیم که شما و خانوادههایتان بدون این عیدیها در این شرایط تحریم چگونه تعطیلات نوروز را سپری خواهید کرد! ما مشتریهای خوبی نبودیم. ما بجای اینکه از عیدی شخص معاون اول رئییس جمهور و کاهش چهار دهم درصدی قیمت تیانا (که از 134800000 تومان به 134300000 رسیده است) در پوست خودمان نگنجیم، به این فکر کردیم که اصلا چه کسی خودروها را گران کرد؟! ما آنقدر منحرف بودیم که متوجه نشدیم آقای معاون اول میتواند بجای عیدی دادن به ما در جشن نوروز شرکت کند و به صورت زنده و مستقیم و با چه کیفیتی انواع رقصهای سنتی را ببیند! ما انقدر بیحیا بودیم که در قبال کاهش پانصد ششصد هزار توامنی قیمت پراید بجای اینکه سجده شکر بجا آوریم شروع کردیم به جمع و تفریق کردن قیمت کل قطعات پراید! حال آنکه با این پانصد هزار تومان میشود شش هفت کیلو پسته اعلا خرید و کل عید را مشغول بود. دم شما گرم و ننگ بر ما! ما بجای اینکه از شما بخاطر آسان کردن عروج الی الله و رسیدن به قرب الهی متشکر باشیم هی دم از ترمز ایبیاس، کیسه هوا و... زدیم؛ انقدر که جون دوست بودیم و دو دستی چسبیده بودیم به این زندگی فانی! و حال ما چه داریم بگوییم؟ چه داریم بگوییم به شما که در افتخاری دیگر وانتپراید هم برای ما به ارمغان آوردهاید؟! فکرش را بکن! اهل و عیال را میریزیم پشت وانتپراید و درحالی که جوات یساری دارد چهچه میزند در جاده چالوس میگازیم. یا اینکه چهارصد کیلو پسته را بار میزنیم و گاز میدهیم؛ فقط حواسمان هست که صدای ضبط را زیاد بالا نبریم که یک وقت از خواب بلند نشویم! آری خودروسازان عزیز! ما بد مردمی بودیم برای شما. اُف بر ما!
طنز، محمدرضا شهبازی:
رجانیوز: جناب آقای دکتر احمدی نژاد! سلام. عکسهایی که از جشن دیروز با حضور شما منتشر شد، بهانه خوبی شد تا ناگفته هایی را که در این حدود چهار سال مجال طرحش فراهم نشده بود را بیرون بریزیم و خیلی خودمانی با شما، با رئیسجمهوری که انتخابش کردیم تا آرمانهای حضرت روحالله را زنده کند و سربازی بی ادعا و توقع باشد برای رهبر انقلاب، سخن بگوییم.
آقای رئیسجمهور! عوض شدهاید، چون اولویتتان عوض شده است؛ ما از این قهقهها همین را میفهمیم
از زمانی که ناآرامیهای آغاز شده در مارس 2011 سوریه وارد مرحله مسلحانه شد، یکی از مهمترین و قویترین گروههای مسلحی که همواره در عرصههای مختلف درگیری و نزاعها از آن نام برده شده، گروهی به نام «جبهه النصره» است. این نویسنده سوری با تاکید بر اینکه این جنگی رسانهای و مذهبی بود که عربستان سعودی با کمک رسانههای وابسته به خود و گروههای وهابی پراکنده در لبنانی و عراق و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس آن را سالها پیش در سوریه آغاز کرده بودند، تاکید میکند که مهمترین هدف این جنگ تعمیق و گسترش فرقهگرایی و اختلافات مذهبی و دامن زدن به کینهها و دشمنیها میان طوایف و قبایل مختلف ساکن سوریه بود. تمام اینها به جهت گفته شد تا تاکید شود، آنچه که هم اکنون «جبهه النصره» در سوریه خوانده میشود و به راحتی در این کشور فعالیت میکند، دارای پیش زمینههایی است که به سالهای قبل باز میگردد و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از سالها پیش برای نفوذ خود در سوریه برنامهریزی کرده بودند. شمار اعضای جماعت جبهه النصره و تابعیتهای آنها همچنین منابع آگاه اعلام کردهاند که در میان اعضای این جبهه 500 شهادت طلب هم وجود دارند که برای انجام عملیاتهای انتحاری و بمبگذاری در مناطق مختلف سوریه آماده هستند. بیتردید اگر حمایت آمریکا نبود، جبهه النصره نمیتوانست حضوری قدرتمند در سوریه داشته باشند. یک مقام امنیتی سوری در اینباره چنین میگوید: در سال 2008 بالگردهای آمریکایی به مرزهای عراق و سوریه تجاوز میکنند و کماندوهای آمریکایی به ساختمانی در منطقه «البوکمال» در منطقه شهر حمله کرده و 8 نفر را میکشند. اما یک نفر را زنده نگهداشته به همراه خود میبرند. فرد دستگیر شده یکی از مسئولان ارشد سازمان «القاعده عراق» بود و افراد کشته شده عضو شورای مشورتی وابسته به این سازمان بودند. عامل این حمله یک عراقی به نام «ابوغادیه» بود که برای آمریکاییها مزدوری میکرد. قرار گرفتن جبهه النصره در لیست گروههای تروریستی منبع: مشرق
این جماعت به همان اندازه که در عرصه گروههای مخالف مسلح سوریه مهم و قوی مینماید، به همان اندازه بحث برانگیز و وحشت برانگیز بوده است. همین موجب میشود تا نگاهی به ماهیت این جماعت و نحوه شکل گیری و دیدگاهها و اهداف داشته باشیم.
«جبهه النصر» یا «کانون جهاد و توحید در بلاد شام»
برخلاف آنچه که این جماعت تحت عنوان «جبهه النصره» به دیگران شناسانده شده و در رسانهها از آن یاد میشود، باید گفت که نام واقعی این جماعت «کانون جهاد و توحید در بلاد شام» است و نام جبهه النصره برای استفاده در بیانیهها و اطلاعیههای منتشره توسط این جماعت برای آن برگزیده شد و در داخل سازمان و در میان عناصر آن از این سازمان با عنوان «کانون جهاد و توحید در بلاد شام» یاد میشود.
ماهیت جبهه النصره
جبهه النصره یک سازمان جهادی - تکفیری است. به این معنا که دیدگاه سلفی، وهابی، القاعدهای بر آن حاکم است و یکی از مهمترین اصول حاکم در این مکتب «یا با من باش یا برعلیه من هستی» است. به بیان رساتر اعضای این جماعت تنها دیدگاهها و باورهای خود را قبول دارند و هر دیدگاه و آیین و اعتقادی با آنها مطابقت و همسویی نداشته باشد، بنابراین برعلیه آنهاست و آنها با تکفیر پیروان آن آیین یا دیدگاه کشتار و قتل پیروان آیینها و مکاتب دیگر را جایز میدانند.
از دید جهادیهای تکفیری تنها شیعیان یا علویها یا اسماعیلیها دشمنان آنها نیستند، بلکه بخش قابل توجهی از اهل سنت نیز که پایبند به اعتقادات آنها نباشد، خصم آنها شمرده شمرده شده و پیروان آن مکتب واجب القتل هستند.
شکل گیری جبهه النصره
بسیاری دوره شکل گیری جبهه النصره را به زمان آغاز مرحله مسلحانه در بحران سوریه ارجاع میدهند، در حالیکه پیش زمینههای شکل گیری این جبهه به سالها پیش باز میگردد.
شاید «محمد السعید»، نویسنده و مجری سوری که خود به دلیل افشاگریهایش علیه این جبهه توسط اعضای آن ترور شد، بتواند پیش زمینههای تشکیل این جبهه را به خوبی برای ما تشریح کند، او میگوید: از زمانیکه حوادث سوریه در می سال 2011 به سمت خشونت و نظامیگری و انتشار گروههای مسلح در روستاها و شهرهایی مختلف سوریه پیش رفت، من برای دور ماندن از این هرج و مرج به خانهای پناه بردم که در یکی از روستاهای ریف دمشق به نام «حتیته الترکمان» قرار داشت و هر از چندگاهی برای گذران اوقات فراغت مدتی را در آنجا سپری میکردم.
محمد السعید مجری سوری
وقتی با اهالی این روستا صحبت میکردم، بسیاری از دیدگاههایشان برایم جالب بود، از جمله اینکه آنها مسائلی همچون عدم کشیدن قلیان را در خانههایشان رعایت میکردند و دلیل آن را نه به خاطر حفظ سلامتی خود، بلکه اعتقادات سلفی - وهابیاشان ارجاع میدادند که کشیدن سیگار را حرام دانسته و قلیان را گناه کبیره و از اعمال شیطانی بیان کرده بود.
برخوردهایی که با مغازهدارها و کشاورزان حتیته الترکمان از سال 2007 داشتم و البته این وضعیت شامل مناطقی همچون شعبا، عقربا، ببیلا، الحجیره و غیره در ریف دمشق نیز میشد و رفت و آمدهایی که مسجد این روستا و روستاهای همجوار داشتم، به من نشان داد که محبوبترین شخصیت نزد آنها پس از تجاوز آمریکا به عراق «ابومصعب الزرقاوی»، رهبر القاعده در عراق است و سخنرانیهای مذهبی او که توسط رسانههای لبنانی، عراقی و سعودی پخش میشد، همواره با استقبال گرم ساکنان این مناطق مواجه بود.
السعید میگوید: یکی از دوستانش از ساکنان «لاذقیه» برای وی تعریف کرده بود که شمار زیادی از اهالی روستاها و مناطق اطراف لاذقیه به دلیل گوش دادن روزانه به شبکههای رادیویی وهابی که تبلیغ کننده این مکتب بودند، به افرادی وهابی تبدیل شدهاند که از مشخصههای اعتقادی آنها تکفیرگرا و فرقهگرا بودن آنهاست.
وی در این ارتباط از شبکهای به نام «الزوراء» یاد میکند که طی سالهای 2005 تا 2008 گوی سبقت را در انتشار مباحث فرقهگرایانه در سوریه از دیگر شبکههای وهابی ربوده بود و درباره حامی مالی این شبکه میگوید که یکی از افراد متمول منطقه خلیج حامی مالی شبکه الزوراء بود و تاکید میکند، بسیاری از وهابیهای ثروتمند حوزه خلیج فارس از سال 2005 فعالیتهای گستردهای را در سوریه آغاز کرده بودند. آنها برای جلب نظر مردم و برحق جلوه دادن خود در بسیاری از مناطق و روستاها مسجد ساخته بودند.
همچنین جنبشهایی وجود داشتند که تفکر القاعده را به عنوان نمونهای مناسب برای ایمان مردم مطرح میکردند و برای نفوذ بیش از پیش در میان مردم همواره هدایایی به آنها تقدیم میکردند که اکثرا مالی بود و این برای روستاییانی که یکی از مهمترین مشکلات آنها فقر و نداری بود، بسیار مهم و محرک و مشوقی قوی برای پذیرش دیدگاهها و افکار و اعتقادات وهابیها بود.
السعید تاکید میکند: مساجدی که توسط افراد ناشناس ساخته میشدند، به سرعت به مراکز سری برای تدریس تفکر وهابی تبدیل شدند. آنها حتی به مدارس دولتی نیز نفوذ کرده و افکار و عقایدشان را در آنها بسط دادند، به خصوص که بسیاری از اهالی آن روستاها دانش آکادمیک را دوست نداشتند و آن را علمی سکولار میدانستند و یادگیری علوم شرعی را بر آنها ترجیح میدادند که همگی رنگ و بوی سلفی - وهابی داشت. برخی از روستاها نیز شاهد حضور و سکونت وهابیهایی با تفکرات متعصبانه و افراطی بودند. همچنین در برخی از روستاهای الغوطة جنوبی و شرقی افرادی وجود داشتند که به گروههای وهابی تکفیرگرای جهادی وابسته بودند.
السعید میگوید: وابستگی فرقهای و فقر از جمله مهمترین عواملی بودند که در نفوذ آیین وهابیت در مناطق مختلف سوریه طی سالهای 2005 تا 2008 نقش داشت، به گونهای که در آن زمان میتوانستید روستاهایی را در سوریه مشاهده کنید که با رنگهای سیاه آراسته شده بودند که مختص سازمان القاعده است.
جبهه النصره زاییده القاعده عراق
جبهه النصره را باید زاییده سازمان القاعده در عراق و یکی از مهمترین فعالان آن به نام «ابومحمد الجولانی» به شمار آورد که هم اکنون رهبری این جبهه را بر عهده دارد. او دارای تابعیت سوری و از رهبران امارات اسلامی یا همان القاعده در عراق بود.
فعالیتهای الجولانی جهت جذب اعضا برای جبهه النصره به اوایل سال 2011 و به خاص در میان پیروان سوری و عراقی القاعده بازمیگردد. آنچه موجب راهی شدن الجولانی به سوریه و خروج وی از عراق شد، به اختلافات به وجود آمده بین او و «ابوبکر بغدادی»، رهبر امارت اسلامی در عراق باز میگردد و سرمنشا این اختلافات مخالفت بغدادی با دادن مجوز صدور حکم در برخی مسائل شرعی و مذهبی به الجولانی بود.
این موجب شد تا وی پس از ورود به سوریه راهی «دیر الزور» در شرق سوریه شود. چون خبر ورود الجولانی به دیر الزور رسید، جهادیهای تکفیری این منطقه به او ملحق شدند و او منطقه «قامشلی» در نزدیکی مرزهای سوریه و عراق را به دلیل دوری دستگاههای امنیتی سوریه از آن به عنوان مقر فرماندهیاش انتخاب کرد.
جبهه النصره برای اولین بار در 23 ژانویه 2011 از طریق یک ویدئو کلیپ که از سایتها و پایگاههای اطلاع رسانی جهادی تکفیری پخش شد، موجودیت خود در سوریه و آغاز فعالیتهایش در این کشور را به طور رسمی اعلام کرد.
در این ویدئو کلیپ «ابو محمد الجولانی» از شعارهای جهادی در سخنرانی خود استفاده و آمریکا و اتحادیه عرب و ترکیه و ایران و غرب را به همکاری با نظام سوریه برای ضربه زدن به مسلمانان متهم کرد که مد نظر وی اهل سنت سوریه بودند.
این نوار همچنین نشان داد که دهها عضو این جبهه در حالی که مسلسلهای «آی کی47» بر دوش داشتند، در منطقهای بیابانی در حال تمرین و آموزش نظامی بودند و پرچمهایی در دست داشتند که جمله شهادتین بر روی آن نوشته شده بود که پرچم القاعده است.
هنوز چند روز از اعلام موجودیت جبهه نصره در سوریه نگذشته بود که سایتها و پایگاههای وابسته به سازمان القاعده خرسندی بیحد خود از تشکیل این جبهه جهادی در سوریه را اعلام میکنند و افرادی مانند شیخ «ابو سعد العاملی»، از نظریه پردازان و نویسندگان برجسته تکفیری و شیخ «ابو المنذر الشنقیطی»، رهبران بسیار با نفوذ القاعده و شیخ «ابو محمد الطحاوی»، سلفی برجسته اردنی و شیخ «ابو الزهراء الزبیدی»، جهادی لبنانی از تشکیل این جبهه استقبال کرده و با انتشار بیانیههایی از تمام مسلمانان میخواهند از جبهه النصره چه به صورت مالی و یا پیوستن به آن برای حضور در میدانهای نبرد حمایت کنند.
ابو محمد الجولانی
از أبو محمد الجولانی اطلاعات چندانی در دست نیست، تنها میدانیم که وی در میان اعضای جبهه النصره ملقب به «الفاتح» است. مجله «تایم» در یکی از گزارشهایی که درباره جبهه النصره منتشر کرده بود، مینویسد که در یکی از نشستهایی که سرکردگان برجسته گروههای مسلح را در برمیگرفت و فرماندهان گروههای تروریستی «أحرار الشام» (آزادگان شام) و «صقور الشام» (عقابهای شام) و غیره حضور داشتند، ابو محمد الجولانی نیز درحالی که صورت خود را به طور کامل پوشانده بود، حضور یافت و درخواست حاضران برای برداشتن روبند خود را نپذیرفت.
اما گزارشهای انگلیسی اظهار میکند که الجولانی از اولین افراد شرکت کننده در مبارزه علیه آمریکاییها هنگام اشغال عراق بود. وی مسئول تامین امنیت راههای داخل سوریه برای جهادیهایی بود که تمایل داشتند، در عراق بجنگند و چون حلقه فشار نظام سوریه در آن دوره بر جهادیهای تکفیری تنگ شد، وی راهی عراق شد تا پس از آغاز بحران سوریه بار دیگر به این کشور بازگردد.
پیوستن گروه الجولانی به القاعده عراق
اختلافات ابو محمد الجولانی و بغدادی چندان طول نکشید. بغدادی با ارسال یک میانجی نزد الجولانی ضمن حل اختلافات موجود بیعت او را با بغدادی میگیرد تا به این ترتیب وی از جانب بغدادی به امیری امارت شام منصوب شود. در نتیجه گروههای تحت نظر ابو محمد الجولانی به سازمان القاعده در عراق ملحق میشوند، اما آزادی تحرک امنیتی و نظامی خود را حفظ کردند.
جنایات جبهه النصره
با توجه به آنچه درباره دیدگاهها اندیشههای جبهه النصره گفته شد و اینکه این جبهه سازمانی جهادی تکفیری است که هرکه با آن نباشد را واجب القتل میداند، بنابراین از ارتکاب هرگونه جنایتی مانند قتل و کشتار و ترور واهمه ندارد. همانگونه که مسئولیت بسیاری از بمبگذاریهای تروریستی به وقوع پیوسته در شهرها و مناطق مختلف سوریه را با انتشار بیانیههایی رسمی بر عهده گرفته است.
- کشتار 20 سرباز سوری در منطقه نظامی «هنانو» در حلب و انتشار تصاویری از آن در پایگاههای مختلف اینترنتی.
- کشتار مسیحیان شهر مرزی «راس العین» در نزدیکی مرزهای ترکیه که در میان آنان زنان و کودکان نیز مشاهده میشدند.
- ترور «محمد السعید»، نویسنده سوری
- تجاوز جمعی به 30 زن سوری در ادلب پس از ربودن آنها
- دادن فتوای تخریب یکی از منارههای مسجد «شیخ خلیل» در شهر درعا توسط «ایاد الطوباسی»، مفتی وهابی این جبهه به این دلیل که شکل هندسی این مناره شبیه صلیب بود.
- حمله به دانشگاه حلب و قتل دانشجویان آن و برعهده گرفتن بسیاری از انفجارهای تروریستی روی داده در حلب، دمشق، ادلب، حمص و غیره که در آن دهها شهروند بیدفاع سوری کشته و زخمی شدند، از جمله مهمترین جنایات این جماعت جهادی تکفیری به شمار میآید.
درباره شمار اعضای جماعت جبهه النصره اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما منابع خبری شمار اعضای این جماعت را فراتر از 15 هزار نفر میدانند که در میان آنها افرادی با تابعیتهای مختلف از سراسر جهان مشاهده میشود، از آفریقایی افرادی با تابعیتهای مصری، لیبیایی و تونسی در این جماعت مشاهده شده است. از آسیا نیز افرادی با تابعیتهای مختلف کویتی، اردنی، افغانی، سعودی، چچنی، گرجستانی و غیره مشاهده میشود. حتی در میان اعضای جماعت جبهه النصره سلفیهای مقیم کشورهای اروپایی هم مشاهده شده است.
این مقام امنیتی سوری ادامه میدهد: همه میدانند فردی که «ابو غادیه» خوانده میشود و عامل این حمله آمریکایی به شمار میآید، یکی از معاونان اصلی «ابومحمد الجولانی»، امیر جبهه النصره است.
حمایتهای مالی و تسلیحاتی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از جمله قطر و عربستان سعودی از این جبهه در کنار حمایتهای برخی از رسانههای عربی مرتجع مانند شبکه قطری «الجزیره» و سعودی – وهابی «العربیه» که وابستگی آنها و رژیمهایشان به آمریکا و غرب امری بدیهی است، نشان از حمایت بیدریغ آمریکا و غرب از این جبهه دارد.
اما آنچه تعجبآور مینمود، قرار گرفتن نام این جبهه در لیست سازمانهای تروریستی توسط آمریکا، حامی درجه اول آن بود. ناظران براین باورند که قرار دادن نام جبهه النصره در لیست گروههای تروریستی آمریکایی بیانگر آشفتگی سیاستهای اتخاذ شده توسط واشنگتن در قبال سوریه است. به عبارت دیگر آمریکا تلاش میکند، به هر طریق ممکن موجبات سرنگونی نظام سوریه و «بشار اسد»، رئیس جمهوری این کشور را فراهم کند و در این راه به هر وسیلهای متوسل میشود، اما از سوی دیگر با انتقاداتی در داخل نیز به خاطر همکاری با سازمان القاعده در سوریه نیز مواجه است که آن را به رسوایی بزرگی برای رئیس جمهور آمریکا تبدیل کرده بودند.
آمریکا اگرچه خود از جمله حامیان جبهه النصره در سوریه بود، اما قدرت یافتن بیش از پیش این جبهه و انتشار گسترده آن در لبنان و اردن و احتمال گسترش نفوذ آن به عربستان سعودی نگرانیهای بسیاری را نه تنها برای آمریکا بلکه برای حامیان منطقهای آن از جمله عربستان و قطر نیز به وجود آورد.
منتقدان سیاست حمایت آمریکا از جبهه النصره همواره این سوال را مطرح میکردند که چه تضمینی وجود دارد، پیروزی جبهه النصره در سوریه و براندازی نظام اسد موجب کشتار اقلیتها در سوریه نشود و جایی که آنها آمریکا را بزرگترین دشمن خود میدانند، چگونه میخواهند بعدها حامی منافع آمریکا در سوریه باشند.
اماکن حضور و فعالیت جبهه النصره
مرکز اصلی جبهه النصره در شهر «دیرالزور» مرکز استان «دیرالزور» در شرق سوریه قرار دارد، منطقهای که مرکز ثقل آنها تلقی میشود، اما دومین مرکز فعالیت جبهه النصره استان «ادلب» در شمال سوریه و در نزدیکی مرزهای ترکیه است که حمایتهای اصلی تسلیحاتی و مالی کشورهای غربی و اعراب مرتجع از آنجا وارد سوریه میشود، افزون بر اینکه استان ادلب، کانون و مرکز فعالیت و خاستگاه جماعت اخوان المسلمین سوریه است و به همین دلیل حضور جبهه نصره در آنجا با مشکل و مانعی مواجه نیست.
اما سومین کانون فعالیت جبهه النصره را باید شهر و استان «حلب» دانست که در آن سلفیها و اهل سنت نفوذ بسیار دارند و نبض اقتصاد سوریه در آنجا میتپد و به همین دلیل است که از آن تحت عنوان «پایتخت اقتصادی» سوریه یاد میشود و حضور جبهه النصره برای قطع شریان اقتصادی نظام و ضربه زدن به ساختار و بنیه اقتصادی سوریه بسیار مهم است.
و سرانجام باید از «دمشق»، پایتخت سوریه یاد کرد، دمشقی که طی ماههای گذشته برنامهریزی بسیاری برای حمله به آن با چراغ سبز و حمایت مستقیم آمریکاییها انجام شد.
حامیان مالی جبهه النصره
اما حامیان مالی جبهه النصره و تأمین کنندگان تسلیحاتی آنها همانگونه که برای همه آشکار است قطریها و سعودیها و سعودیها هستند. در حالیکه ذخایر مالی قطر و اردوگاههای آموزشی ترکیه برای کمک به اخوان المسلمین سوریه فراهم شده است، جبهه النصره نیز از اموال قطری و سعودی بهرهمند میشود و تمامی دستورات و فرمانهای نظامی آنها را از غرفههای عملیاتی صادر میکنند که افسران آمریکایی فرماندهی آنها را برعهده دارند و افسران عرب، اروپایی، صهیونیست و ترک نیز به آنها کمک میکنند.
آزادی جنسی که از آن به عنوان یک انقلاب یاد می شود یکی از افتخارات معاصر تمدن غرب است. انقلابی که اولین و بیشترین قربانیان آن را زنان و دختران تشکیل می دهند. گذشته از نتایج غیر مستقیم اجتماعی، مادران تنها، فرزندان رها شده، بیماری های جنسی و هرج و مرج احساسات در افراد و نیز سقط جنین گسترده از نتایج مستقیم این آزادی بوده است که بیشترین صدمه را به جسم و روح زنان به خصوص در آمریکا وارد ساخته است.
.
انقلاب جنسی با شعارهای فریبنده زنان را هدف قرار داده بود.
انقلاب جنسی، زن و جامعه آمریکا
آیا انقلاب جنسی برای زنان آمریکا خوب بوده است؟ به هیچ وجه. در حقیقت، اگر به واقعیتها دقت کنیم آشکار خواهد شد که انقلاب جنسی برای زنان آمریکایی یک نگون بختی بزرگ بوده است. در آمریکای امروز به مردان آموزش داده می شود که به زنان همچون کالای جنسی بنگرند و جامعه به شدت بی بند و بار شده است. در نتیجه، آمریکا در میان کشورهای جهان بالاترین رتبه را در بارداری نوجوانان دارد و هر ساله 19 میلیون نفر نیز به کسانی که به بیماری های مراقبتی دچار شده اند افزوده می شود.
بیش از نیمی از تمامی کودکانی که از زنان زیر 30 سال متولد می شوند؛ زنازاده هستند و با این حال مردم آمریکا از هم پاشیدن واحد اجتماعی خانواده را همچنان تماشا می کنند. با این وجود اگر کسی به زنان آمریکایی در مورد پوشش مناسب و پرهیز از بی بندوباری و حفظ خود برای ازدواج و زندگی مشترک تذکری دهد به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد. در صورتی که این اصول رعایت می شد آمریکای امروز دیگر با مشکل بیماری های جنسی، بارداری نوجوانان و سقط جنین مواجه نبود.
سراب رهایی وعده داده شده از سوی انقلاب جنسی به زنان هم اکنون در جامعه آمریکا نمودار شده است.
از اواسط دهه 1970، نظم اجتماعی سنتی در مورد روابط جنسی در آمریکا از میان رفت و متحول شد و روابط جنسی کنترل شده میان زن و شوهر تغییر رویه داد و راهی را در پیش گرفت که اکنون به ایدز و بیماری های مقاربتی منجر شده است. جامعه آمریکا از سنت های بسیار مورد اطمینان خود به شدت بیگانه شده و از ازدواج کردن برای زندگی، به طلاق به عنوان راهی برای زندگی رسیده است.
مدافعان انقلاب جنسی سودای خام شادی و لذت بیشتر را در سر می پروراندند.
اکنون برای این جامعه سقط جنین جزو حقوق بشر و نشانه افتخارآمیز شخصیت و آزادی محسوب می شود و در حقیقت، سقط جنین به یک انتخاب بدل شده است. بنابراین در این عصر کودکان به راحتی مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و زنان به راحتی در معرض تجاوز قرار می گیرند و از میان رفتن احساس شرم از رفتارهای نادرست جنسی موجب شده است که افراد بیشتر دست به خشونت جنسی بزنند و جامعه کمتر شاهد رفتارهای تعهدآمیز و عاشقانه باشد.
نتیجه این آموزش به زنان آمریکا که آنها باید آزاد باشند و این طرف و آن طرف بچرخند و با هر کسی که خواستند رابطه جنسی داشته باشند شرایط اسفناکی است که امروزه برای زن آمریکایی و جامعه این کشور به وجود آمده است. در ادامه به علایم این وضعیت اسفبار به وجود آمده برای زنان آمریکا می پردازیم.
صحبت از آنچه که راهکار واقعی رهایی زنان از وضعیت فعلیست؛ با چماق روشنفکری و آزادی سرکوب می شود.
طلاق و کاهش نرخ ازدواج
بر اساس آمارها پس از وقوع انقلاب جنسی، نرخ طلاق در آمریکا به سرعت افزایش یافت به نحوی که درسال 1970، 4 درصد از کل جمعیت بزرگسالان کشور مطلقه بودند حال آن که این آمار درسال 1992 به 11 درصد افزایش یافت و امروزه بر اساس گزارش های مستند، بیش از 30 درصد از ازدواج ها به طلاق می انجامد. بر اساس اعلام مرکز تحقیقی پیو هم اکنون تنها 51 درصد آمریکایی های بالای 18 سال متاهل هستند. در حالی که در سال 1960 این آمار 72 درصد بود.
در آمریکای امروز بیش از نصف زوج ها قبل از ازدواج با هم زندگی می کرده اند. نرخ طلاق در میان زوج هایی که در اولین ازدواجشان زندگی می کنند بسیار بیشتر از سایرین است. آمریکا بالاترین نرخ طلاق را با فاصله بسیار زیاد از دیگر کشورهای جهان داراست که نشان دهنده سستی و ناپایداری شدید نهاد خانواده در فرهنگ اجتماعی کنونی آمریکاست.
بیش از 50 درصد زایمان های زنان زیر 30 سال حاصل ازدواج نبوده است.
بیماری های جنسی
بر اساس شرایط فیزیولوژیک جسمی، این زنان هستند بیشترین احتمال ابتلا به بیماری های مقاربتی را دارند و به همین دلیل سالانه 24 هزار زن آمریکایی به دلیل بیماری های مقاربتی نازا می شوند. در آمریکا سالانه 19 میلیون نفر به بیماری های مقاربتی دچار می شوند. تقریبا نیمی از آنها افرادی هستند که در گروه سنی 15 تا 24 سال قرار دارند. آمریکا سالانه 17 میلیارد دلار برای درمان بیماری های جنسی هزینه می کند. در سال 2011 بیش از 4/1 میلیون عفونت کلامیدیایی در آمریکا گزارش شده بود که 33 درصد افراد مبتلا زیر 20 سال سن داشتند.
تخمین زده می شود که یک نفر از هر 6 آمریکایی که سنی بین 14 تا 49 سال دارد دچار ویروس تبخال تناسلی است. در آمریکای امروز نزدیک به 50 درصد از دانش آموزان دبیرستانی حتما سکس را تجربه کرده اند و یک نفر از هر 4 دختر نوجوان آمریکایی حداقل به یک بیماری مقاربتی دچار است. 24 درصد از نوجوانانی که دچار بیماری های مقاربتی هستند اعلام کرده اند که هنوز هم به رابطه جنسی بدون در نظر گرفتن اصول محافظتی ادامه می دهند. بدین ترتیب سلامت جسمی و جنسی زنان آمریکایی که مهمترین عامل موثر در زندگی فردی و اجتماعی ایشان محسوب می شود در اثر بی بندو باری به شدت در خطر قرار گرفته است.
از هز 6 زن آمریکایی، یک نفر تجاوز جنسی کامل را تجربه کرده است.
بارداری دختران نوجوان
گفتیم که در آمریکای امروز نزدیک به 50 درصد از دانش آموزان دبیرستانی حتما رابطه جنسی را تجربه کرده اند. بر این اساس جای تعجب نیست که بدانیم مطابق برآوردها، هرساله 11 درصد از دختران زیر بیست سال ازدواج نکرده آمریکایی باردار می شوند. به عبارت دیگر در هر 48 ثانیه یک دختر جوان ازدواج نکرده، یک فرزند به دنیا می آورد. دختران نوجوان آمریکایی در معرض تبلیغات وسیعی از طریق فیلم ها و رسانه ها هستند که رابزه جنسی و بارداری در سنین نوجوانی را موضوعی عادی نشان می دهد.
بر این اساس است که یک نفر از هر پنج دختر نوجوان آمریکایی علاقه دارد که در دوران نوجوانی اش باردار شده و فرزندی به دنیا آورد. در میان تمامی کشورهای جهان، آمریکا دارای بالاترین آمار بارداری نوجوانان است.
فقط 3 درصد از متجاوزین به زنان آمریکایی محاکمه شده و به مکافات عمل خود می رسند.
در حقیقت، نرخ باردار شدن دختران نوجوان در آمریکا بیش از دو برابر این آمار در کانادا، بیش از سه برابر فرانسه و بیش از هفت برابر ژاپن است. عدم آمادگی این نوجوانان برای وظایف مادری و نیز عدم بلوغ اجتماعی کافی برای قبول مسئولیت در قبال کودکان متولد شده موجب افزایش تعداد کودکان بی سرپرست شده که مورد انواع سوء استفاده ها قرار می گیرند. این پدیده نسلی از انسان های عقده ای و دچار مشکلات روانی و عاطفی را در آمریکا به وجود آورده است.
کودکان بی سرپرست
بیش از نیمی از زنان زایمان کننده زیر 30 سال آمریکایی فرزندانی به دنیا می آورند که حاصل ازدواج نیستند. هم اکنون بیش از یک کودک از هر چهار کودک آمریکایی به صورت تک والدی بزرگ می شود. تقریبا 42 درصد از تمامی مادران مجرد برای تامین غذای خو به کمک دولت محتاجند و در شرایط مالی بسیار بدی زندگی می کنند. رسیدگی کامل به این کودکان برای مادران مقدور نبوده و این کودکان در اکثر جنبه های زندگی خود با مشکل مواجه هستند.
بیشترین تعداد سقط جنین در سنین 20 تا 24 سالگی یعمی بهترین دوران برای زادآ.ری انجام می گیرد.
هرزه نگاری
یکی از پیآمدهای آزادی جنسی رواج لجام گسیخته هرزه پردازی های جنسی به صورت فیلم و تصویر بوده است. 30 درصد از حجم ترافیک اینترنتی در آمریکا مربوط به هرزه پردازی های جنسی است. آمریکا بیش از تمامی ملل دیگر در کل تاریخ در دهه های اخیر محصولات هرزه تولید کرده است. 25 درصد از تمامی کارمندانی که در محیط کار به اینترنت دسترسی دارند در حین کار به سایت های جنسی مراجعه می کنند.
آشکار است که در این محصولات آنچه که تخریب و لگدمال می شود شخصیت و هویت زنانه است. این نوع محصولات موجب شکل گیری نگاهی سخیف و آلوده به شهوت حیوانی به وجود زن شده است که طبق آن زن هویت و شخصیتی غیر از کام دهی به هر شکل ممکن و تبعیت از شهوات دیگران چیزی ندارد. از این روست که آمارها نشان می دهند تماشای محصولات هرزه پردازی موجب افزایش جرات و قصد در افراد برای ارتکاب به تجاوز و اهانت جنسی به زنان می شود و اکثر متجاوزین جنسی دستگیر شده اعتراف کرده اند که به تماشای این محصولات عادت داشته اند.
25 درصد کارمندان آمریکایی در ادرات با سایت های مستهجن اینترنتی مشغولند.
سقط جنین
به طور کلی از سال 1973 که دادگاه عالی آمریکا سقط جنین را تایید کرد بیش از 50 میلیون جنین در شرف تولد کشته شده اند. در صورتی که تمامی انواع سقط جنین، شامل آنهایی که توسط داروهای خاص انجام می گیرند را در نظر بگیریم سالانه بیش از یک میلیون سقط جنین در آمریکا روی می دهد. تعداد کودکانی که سالانه در اثر سقط جنین در آمریکا از بین می روند برابر با تعداد تمامی نظامیانی است که تا کنون در کل جنگ های تاریخ آمریکا کشته شده اند. گزارش شده است که 41 درصد از کل بارداری ها در شهر نیویورک به سقط جنین ختم می شود. همچنین مطالعات نشان می هد 86 درصد از سقط جنین ها به خاطر آسایش طلبی و دوری از دردسرهای بارداری روی می دهد. این درحالیست که سقط جنین تبعات جسمی و روانی عمیقی بر زنان دارد که ممکن است تا سال ها آنها را درگیر کرده و زندگی عادیشان را دچار مشکل کند.
خشونت و تجاوز جنسی
خشونت و تعرض فیزیکی از کتک خوردن زنان تا تجاوز جنسی کامل را در بر می گیرد. آمارها نشان می دهند که بیش از نیمی از زنان آمریکایی، در دوران کودکی یا بزرگسالی مورد تعرض جسمی قرار گرفته اند و حدود 20 درصد زنان دست کم یک بار تجاوز جنسی را در طول زندگی خود تجربه کرده اند. تقریباً سالانه 2 میلیون زن آمریکایی مورد اشکال مختلف تعرض فیزیکی قرار می گیرند. بر این اساس، شمار زنان مورد تعرض فیزیکی، به تفکیک موارد تعرض، به 6 میلیون مورد بالغ می شود.
سالانه حدود 5/1 میلیون زن از سوی شریک زندگی خود مورد تجاوز فیزیکی یا جنسی قرار می گیرند. از هر 6 زن در ایالات متحده، یک نفر یک تجاوز جنسی کامل یا اقدام به تجاوز جنسی را در کودکی یا بزرگ سالی تجربه کرده اند. خشونت از طرف همسر، دوست پسر، دوست صمیمی و هم خانه شایع ترین شکل خشونت علیه زنان است. 76 درصد زنانی که از سن 18 سالگی مورد تعرض فیزیکی یا تجاوز جنسی قرار گرفته اند، از سوی همسر فعلی یا سابق خود، هم خانه خود یا دوست پسرِ خود مورد تعرض قرار گرفته بودند.
بر اساس گزارش مرکز مواد مخدر و جنایت سازمان ملل از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ آمریکا پس از آفریقای جنوبی بالاترین تعداد تجاوز جنسی را دارا بوده است. وحشت از آزار جنسی، جامعه زنان آمریکایی را فرا گرفته است. در آمریکا در هر دو دقیقه یک زن مورد تجاوز جنسی کامل قرار می گیرد.
در واقع در هر روز 720 زن و یا در سال 262.800 زن مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. این درحالیست که که دختران و زنان بسیاری به خاطر ترس از آبرو، بر هم خوردن زندگی شخصی، ترس از مطرح شدن نامشان در اداره پلیس یا محاکم قضایی از شکایت و یا گزارش خودداری می کنند و هر روز نیز اخبار و گزارشات بسیاری از آزار و اذیت جنسی زنان توسط اساتید، پزشکان، روحانیون کلیسا و حتی پلیس منتشر می شود.
حتی زنان نظامی نیز از تجاوز جنسی مصون نیستند.
تجاوز به عنف در کشور آمریکا، یکی از جرائمی است که کمترین میزان مجازات علیه آن اعمال می شود.
بر اساس گزارش های معتبر از هر چهار زن آمریکایی یک نفر ممکن است در طول زندگی خود مورد تجاوز قرار بگیرد. حتی زنان نظامی ارتش آمریکا نیز از تجاوز جنسی در امان نیستند. در ژوئن 2012 روزنامه های آمریکا نوشتند که از هر سه زن نظامی آمریکایی یک نفر قربانی تجاوز جنسی بوده است و تنها دادگاه نظامی عهده دار رسیدگی به شکایاتی در این زمینه می باشد.
در ارتش آمریکا، اگر مردی به تجاوز متهم شود، این زن شاکی است که به دروغ گویی متهم می شود و شکایت از تجاوز جنسی جابجایی در یگان نظامی و اخراج را به دنبال خواهد داشت. در سال 2011 در ارتش آمریکا نزدیک به 3200 تجاوز جنسی ، یعنی یک تجاوز در هر سه ساعت صورت گرفته بوده است.
در آمریکا در هر دو دقیقه یک زن مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد.
عدم امنیت زنان
زنان در آمریکا از احساس امنیت پایینی برخوردارند و این در حدی است که برای حفاظت از خود به حمل اسلحه روی می آورند. در می 2012 اعلام شد شمار زنان آمریکایی که به منظور دفاع از خود اقدام به خرید اسلحه کرده و در کلاس های تمرین تیراندازی شرکت می کنند رو به افزایش است.
آمارها نشان می داد شمار زیادی از زنان در آمریکا به منظور محافظت از خویش به سراغ خرید اسلحه رفته و به طور همزمان، به عضویت در باشگاه های تیراندازی درآمده و در کلاس های تمرین تیراندازی و شکار نیز شرکت می کنند. صاحبان فروشگاه های اسلحه در آمریکا از افزایش مشتریان زن در این فروشگاه ها به میزان هفتاد و پنج درصد خبر دادند.
طبق آمار و ارقام منتشر شده در گزارش سالانه فدراسیون ملی ورزش تیراندازی آمریکا نیز، بیش از هشتاد و سه درصد زنان این کشور برای محافظت از خود اقدام به خرید اسلحه می نمایند.
گروه های اجتماعی فراوانی به وضعیت امنیت جسمی و روانی زنان در آمریکا معترضند.
وحید یامین پور در صفحه شخصی خود در گوگل نوشت: