منصور حداد:ولایت فقیه، حکومت دینی و جمهوری اسلامی از سوی منتقدان و مخالفان محکوم و متهم به دیکتاتوری و نادیده گرفتن رای مردم بوده است. این شبهات از اولین روزهایی که زمزمه حکومت اسلامی در انقلاب پاگرفت، آغاز شده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار شنیده می شود.
تفکیک و تعارض جمهوریت و اسلامیت نظام، بیان دیگری است از همین پرسش است. «آیا اسلامیت نظام، جایی برای جمهوریت باقی می گذارد؟ آیا تنفیذ حکم ریاست جمهوری، طفیلی شمردن رای مردم نیست؟ آیا نصب فقهای شورای نگهبان بر سر نظارت همه انتخابات های موجود در کشور، نظارت قیم مآبانه از سوی ولی فقیه نیست؟ اگر نظر مردم با ولی فقیه یکی نبود، چه خواهد شد؟ فقیهان شورای نگهبان رهبر را نصب می کنند یا کشف می کنند؟ و ...» از این دست سوالات دیگر می توان برشمرد که همگی ناظر به بحث بالا هستند.
از سوی متفکران قائل به ولایت فقیه پاسخ های متفاوت و جواب های ارزشمندی به این عناوین داده شده است. پاسخ هایی که در حوزه تئوریک و نظریه پردازی از قوت و استحکام بالایی برخوردار هستند. "اسلامیت نظام بدون جمهوریت، قابل تحقق نیست، هرچند وابسته بدان هم نیست" محوری ترین سخنی است که از سوی این دست اندیشمندان مطرح شده است.
آن چه در حوزه نظر و سخن مطرح است معمولاً در حوزه اجرا صورت دیگری به خود می گیرد و راهی نسبتا متمایز و یا متفاوت با تئوری می پیماید. بدون تردید، صاحبنظران و محققان حق دارند عملکرد اجرایی و عملیاتی هر اندیشهی اجتماعی را برای بررسی کارآمدی و قابلیت تحقق آن بررسی کنند و مدعیات نظریه ها را با صحنه اجرا مقایسه کنند.
انقلاب اسلامی در مسیر سی و اندی ساله عمر خویش توانسته به طور متوسط یک انتخابات برگزار کند. این سخن هر چند صحیح است ولی به صورت کلی نمی تواند ذهن پژوهشگران و اهل دقت را آرام نماید. در این انتخابات های متفاوت، جریان ها و افراد مختلف و متمایزی از صندوق های انتخابات بیرون آمده است. اما شاید بتوان برای بررسی جدی تر و عمیق تر عملکرد جمهوری اسلامی، عملکرد شخص ولی فقیه را مورد توجه قرار داد.
1.امام خمینی (ره) در اولین حرکت خود برای تاسیس جمهوری اسلامی، در تشکیل دولت موقت و نصب بازرگان را ناشی از دوچیز بر می شمرد: یکی حق شرعی و دیگری مقبولیت خود نزد مردم. «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است» نام بردن اسم مردم و اشاره به جایگاه آنها در این سطح اهمیت، زمانی که هیچ سازوکاری برای نظارت بر امام و ممانعت در مسیر منویات ایشان جز رژیم پهلوی وجود ندارد گویای نقطه مهمی است که نباید آن را سهو کلام و یا بازی با کلمات برشمرد. چرا که ایشان نیازی به گفتن این کلمه نداشت، قطعا چنین چیزی در حمایت های گسترده و میلیونی ملت برهمه ثابت و مقدر بود. هر چند اصل انتخاب بازرگان به عنوان گزینه ریاست دولت موقت نیز خواسته شخص امام نیست و بلکه مطرح شده از سوی شورای انقلاب است.
برگزاری همه پرسی «جمهوری اسلامی» در کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طبق گفته برگزارکنندگان صرفاً به دلیل ابرام و اصرار و پیگیری شخص امام خمینی(ره) علیه برگزار شد. نوشتن قانون اساسی مشروطه و بسیاری قانون اساسی ها در کشورهای انقلاب زده مختلف توسط کارشناسان منتخب از سوی انقلابیون صورت می گیرد. اما امام خمینی با طراحی انتخابات خبرگان قانون اساسی، نوشتن میثاق اصلی جمهوری اسلامی را بر عهده منتخبان ملت می گذارد و خود به منزل خود در قم رفته و نظاره گر و حداکثر هدایت کننده عمومی ملت می شود. امام در بیانات خود در تاریخ30 مهر1358، صراحتا در انتقاد از مخالفان اصل مذکور و کسانی که برای انحلال مجلس خبرگان تلاش می کردند، انحلال مجلس خبرگان را توطئه خواندند و ضمن تاکید بر اینکه مجلس خبرگان، نمایندگان ملت می باشند، به اعضای این مجلس توصیه کردند که موظفند قانون اساسی و اسلامی بنویسند.
2.خبرگان قانون اساسی برای نوشتن پیش نویس قانون اساسی در فضای ملتهب ماه های اولیه انقلاب اسلامی نتوانست طی مدت قانونی پیش نویس را آماده کند. در اینجا عده ای که خروجی و نتیجه محتمل خبرگان قانون اساسی را نمی پسندیدند، نسبت به پایان یافتن مهلت قانونی اعتراض کرده و خواستار انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی شدند. برخی از اعضای دولت موقت با حضور نزد امام خواسته خود را مطرح ساختند ولی با اعتراض شدید ایشان در خفا و علن مواجه شدند. ایشان چنین طرحی را توطئه علیه ملت و منتخبان ملت ارزیابی کردند و اعلام داشتند اینها می خواهند نوشتن قانون اساسی را به تاخیر اندازند تا بتوانند، نظرات خود را به مردم تحمیل کنند. یا اینکه از سر ناآگاهی فرصت کودتا و دخالت خارجی را فراهم آورند. چیزی که هم اکنون در مدیریت آمریکایی قیام های اسلامی مردم منطقه خاورمیانه در جریان است. تاخیر، تاخیر و تاخیر در نهادینه و ساختارمند شدن خواسته های مردم برای دستبرد و تحریف در مسیر حقیقی انقلاب ها.
3. طبق قانون اساسی رئیس جمهور برای انتخاب نخست وزیر نیاز به رای و تایید مجلس شورای اسلامی داشت. بنی صدر و مجلس شورای اسلامی از دو طیف سیاسی مختلف بودند، لذا انتخاب نخست وزیر توافقی سخت به نظر می آمد. بنی صدر برای اینکه مجلس را در عمل انجام شده قرار دهد و در برابر خواسته خود مجبور سازد، سیداحمد خمینی فرزند امام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. امام خمینی(ره) سریع و جدی با این پیشنهاد مخالفت کردند. سپس بنی صدر خواستار معرفی یک نفر از سوی امام برای نخست وزیری شد. این مسئله عملاً، تشریفاتی کردن رای اعتماد مجلس به نخست وزیر بود. حضرت امام با این طرح نیز مخالفت کرد و خواستار حل مسئله از طریق قانونی و تعامل منتخبان مردم یعنی رئیس جمهور و مجلس شد.
4آیت الله منتظری قائم مقام رهبری و به نوعی نفر دوم جمهوری اسلامی در پی رای دستگاه قضایی و امنیتی در محکوم شدن حجت الاسلام سیدمهدی هاشمی به اعدام، همه دیدارهای عمومی و خصوصی خود با مسئولین نظام را قطع کرد و به حالت خود را قهر خانه نشین کرد. بلکه بدین وسیله مانع از اجرای قانون در حق نزدیکان خود شود. اما حمایت و تاکید امام خمینی (ره) برای اجرای عدالت، محکوم را به چوبه دار سپرد. امام خمینی(ره) برخلاف نظر صریح شان در مخالفت با قائم مقامی آیت الله العظمی منتظری، به کارشناسی و مشورت مدیران ارشد مملکتی اعتماد می کنند و این کسوت را بر جناب شیخ تایید می کنند.
5.شورای بازنگری قانون اساسی در سال 68 پس از وفات امام خمینی در بررسی های خود، حق انحلال مجلس شورای اسلامی را به ولی فقیه واگذار کرد. اما حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) طی نامه ای خواستار حذف این بند از متن قانون اساسی جدید شدند. این پیشنهاد مجلس شورای اسلامی که از سوی امام در رأس نظام برشمرده شده است، در ذیل نظارت مستقیم رهبری می برند.
6.در سال های انتهایی دوره ریاست جمهوری حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، زمزمه هایی مبنی بر حضور ایشان برای سومین مرتبه در کسوت رئیس جمهوری مطرح شد. صحبت تغییر قانون اساسی از سوی اطرافیان رئیس جمهور مطرح شد و با مخالفت صریح ولی فقیه مواجه شد.
7.در انتخابات ریاست جمهوری ششم منتخب مردم- همان طور که این روزها هرچه بیشتر معلوم می شود- زاویه جدی با مسیر اصلی انقلاب اسلامی داشت. بالتبع نارضایی احتمالی از سوی دوستان حدس زده می شد. لذا شخصیت برجسته سیاسی جناح مخالف تلویحاً نگاهی به دخالت در نتیجه انتخابات دارد. آقای بشارتی وزیر کشور وقت این ماجرا را اینگونه روایت می کند:« من در آن روزها شنیدم که یکی از آقایان، ساعتی قبل از اینکه تقریباً بر همه روشن شود که چه کسی پیروز انتخابات است، وقت میگیرد و خدمت آقا میرسد؛ با اینکه هیچ مسئولیت رسمی هم در زمینه برگزاری انتخابات نداشته است. در آن جلسه به ایشان گزارشی از نتیجه انتخابات میدهد و خواستار ابطال انتخابات میشود. آقا در پاسخ برخورد خیلی شدیدی با وی میکند که ظاهراً سابقه نداشته است. با این مضمون که چگونه به خودت اجازه میدهی که اینطور دربارهی نظام فکر کنی و تصمیم بگیری؟»
8.چند سال بعد انتخابات مجلس هفتم شورای اسلامی با زمزمه های تعلل و تعویق برگزاری انتخابات از سوی وزارت کشور دولت اصلاحات مواجه شد. استانداران و مجریان برگزاری انتخابات به صورت ضمنی اعلام کردند که در صورت تایید صلاحیت نشدن، هم جناحی های خاطی شان، در انجام وظیفه خود تعلل خواهند کرد. اینجا حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (حفظه الله) با تاکید بر برگزاری به موقع انتخابات اجازه تاخیر یک روزه را نمی دهند.
9. در انتخابات دهم ریاست جمهوری اولین حمله ای که صورت گرفت قبل از آنکه به اسلامیت نظام باشد، به جمهوریت نظام هجمه شد. کاندیدای شکست خورده، بدون اینکه دلیل قانع کننده ای داشته باشد خواستار ابطال انتخابات شد. انتخاباتی با مشارکت 85درصدی مردم انجام شده بود و لغو انتخابات نیاز به دلیل متقن داشت، اما آن چه بعد از دو سال معلوم قطعی شده است، خالی بودن دست دروغگویان است. قطعا اگر پایداری و پایمردی امام برحقِّ جامعه نبود، بسیاری از خواص و مدیران ارشد جمهوری اسلامی عرضه ای در مقاومت و حفاظت از آراء مردم را نشان ندادند. حتی همان طور که عملکردشان در فتنه هشتاد و هشت معلوم کرد، تمایلی به گردن نهادن به رای ملت در انتخاب محمود احمدی نژاد نداشته و ندارند. حضرت آقا ابطال را اینگونه توصیف می کنند: «اینکه میگویید ابطال بشود، این حرف خلاف قانون است، این را کسی نمیتواند بپذیرد. پذیرش ابطال انتخابات یعنی اینکه بزنم توی دهن چهل میلیون!»
10. استعفای وزیراطلاعات دولت دهم، و پذیرش از سوی محمود احمدی نژاد با مخالفت ولی معظم فقیه، رهبر حکیم انقلاب مواجه شد. رئیس جمهور معتقد است باید کابینه چابک و همراه و سریع الانتقال داشته باشد. آقای احمدی نژاد وزیر اطلاعات قبلی خود حجت الاسلام محسنی اژه ای را در اوج فتنه 88 برکنار کرد اما مقام معظم رهبری علی رغم نیاز مبرم به ثبات و تمرکز در مدیریت اطلاعاتی و امنیتی کشور اعتراض و مخالفتی نشان ندادند. به نظر می آید نزدیکی به انتخابات مجلس شورای اسلامی و دفع شبهه مقدر دخالت دولتی ها در فرایند انتخابات مجلس شورای اسلامی باعث شد، رهبری را برای ورود به این مسئله مجاب کرد.
والیان فقیه جمهوری اسلامی، نائبان برحق امام زمان عجل الله تعالی فرجه در تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده اند، در نقاط بحرانی که مردمسالاری و جمهوریت نظام محل خدشه و تهدید است، حتی اگر به ظاهر خلاف مطلوب باطنی آنها باشد، علیرغم همه تهمت ها و سوء تفاهم ها و حتی پیشآمدن ضررهای قطعی الاحتمال یک قدم از حفظ رای و نقش آفرینی مستقیم مردمی کوتاه نمی آیند. این روزها برخی مغرضین و معاندان جمهوری اسلامی در جایگاه مدافعان جمهوریت دخالت حضرت آقا را در ماجرای وزیر اطلاعات مصداقی از خودکامگی و ناچیزشمردن مردم دانسته اند. اما به نظر می آید که این مسئله کاملا برعکس است و یاوری دولت با حکم ولایی در طی زمان کاملا به سود این دولت تمام خواهد شد، هر چند رئیس جمهور محترم نسبت بدان تعلل کرده اند.
در اینجا نقل فرازی مهم از سخنان امام خمینی برای جمع بندی سخن لازم و شایسته است:
این بیانات ارزشمند در صفحه 23 از جلد 11 صحیفه امام، موجود است:
ولایت فقیه هست که جلو دیکتاتوری را میگیرد. اگر ولایت فقیه نباشد، دیکتاتوری میشود. آن که جلو میگیرد از اینکه رئیس جمهور دیکتاتوری نکند، آن که جلو میگیرد از اینکه رئیس ارتش دیکتاتوری نکند، رئیس ژاندارمری دیکتاتوری نکند، رئیس شهربانی دیکتاتوری نکند، نخست وزیر دیکتاتوری نکند؛ آن فقیه است.
حجتالاسلام والمسلمین پناهیان با تأکید بر اینکه عدالتزدگی بدون ولایت کار را به جاهای خطرناک میکشاند، گفت که نباید عدالت را بهانهای برای اقدام علیه ولایت قرار داد چرا که قطعاً ولایت بر عدالت مقدم است.
رجانیوز متن کامل سخنرانی استاد پناهیان را منتشر میکند:
مقدمه: به امیرالمؤمنین هم اعتراض میکردند که چرا از تاریخ استفاده میکنی؟
هرچه جامعهی نورانیِ ما بهسمت ظهور و فرج مولایمان حرکت میکند، شایستگیهای خودش را بیشتر نشان میدهد، که انشاءالله همان قوم مقدمهساز فرجِ قریبِ مهدی فاطمه، حضرت ولیعصر(عج) باشد، و به شایستگیهای بیشتری هم نائل میشود. در هر نعمت و هر گرفتاری، در هر غم و شادی، همیشه یک نتیجه بیشتر حاصل نمیشود و آن «تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی» و «اعتلای روح انقلاب» که «احیای امر اهلبیت و تحکیم ولایت ائمهی هدی(ع)» است.
در چنین مناسبتهایی فرصتی پیش میآید که ما با مرور حوادث مهم تاریخی که خداوند متعال سفارش کرده: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه(ابراهیم/5) ایامالله را باید یاد بکنیم. این حوادث تاریخی و این حماسههای بزرگ که اهلبیت(ع) آفریدند را مرور کنیم، و از آنها درس بگیریم.
در همین مقدمهی کلام، نکتهای را عرض کنم که بعضی از اوقات از میان مذهبیها متأسفانه حرفهایی شنیده میشود، خوب است در این رابطه انسان به این کلام امیرالمؤمنین علی(ع) توجّه داشته باشد. وقتی حضرت بعد از واقعهی نهروان، مجددا مردم را برای جنگ با معاویه دعوت کردند، مردم اجابت نکردند و عدهی بسیار اندکی در اردوگاه حضرت جمع شدند. حضرت متأثر شدند و کلماتی را بیان فرمودند، گفتهاند حزن و اندوه بهصورت خیلی شدیدی در چهرهی حضرت مشاهده میشد.
حضرت شروع کردند به بیان مطالبی از تاریخ اسلام. حالا فاصلهی امیرالمؤمنین علی(ع) تا تاریخ اسلام، فاصلهی کوتاهی است، اما شروع کردند به بیان نکاتی از آن زمان. فرمودند: آن زمان ما ضعیفتر بودیم، تعدادمان کمتر بود، اما قیام کردیم؛ به مرور خداوند متعال نصرتش را فرستاد و کار به نفع حق تمام شد. داشتند چنین مطالبی را بیان میکردند، یک آدم ضعیفالنّفسی ـآدمهای اینجوری زیاد هستندـ بلند شد گفت: یا علی! نه تو پیغمبر هستی، نه ما اصحاب رسول خدا هستیم، تاریخ برای ما برای چی میگویی؟
آقا امیرالمؤمنین علی(ع) غضب در چهره و کلماتشان شدیداً مشاهده شد؛ فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند! من کِی گفتم من پیامبر هستم یا شما انصار رسول خدا هستید؟ بعد این جمله را فرمودند «إنَّما ضَرَبتُ لَکُم مَثلاً» من یک مثالی برای شما زدم، «و إنَّما اَرجوا اَن تَتَأسّوا بِهم» من امید دارم شما به آنها تأسّی بکنید. همیشه در مقابل بهرهگیری از تاریخ ناب صدر اسلام، از حیات مبارک ائمهی هدی و اولیاء خدا، یک موانعی با بهانههای مختلف پیش میآورند. (فقام علی خطیبا فقال: أما بعد أیها الناس فو الله لأهل مصرکم فی الأمصار، أکثر من الأنصار فی العرب...فأنتم فی الناس أکثر من أولئک فی أهل ذلک الزمان من العرب. فقام إلیه رجل فقال: ما أنت بمحمد و لا نحن بأولئک الذین ذکرت... فقال له علی ع: ثکلتکم الثواکل ما تَزیدُونَنِی إلا غماً. هل أخبَرتُکُم أنی محمد ص و أنَّکُمُ الأنصار؟ إنما ضربت لکم مثل، و إنما أرجو أن تتأسوا بهم.)(الغارات/331 و شرحنهجالبلاغهیابنابیالحدید/2/88 و موسوعهیالتاریخالاسلامی/5/368)
اخیراً بعضیها میگویند آقا! چرا شما اینقدر به تاریخ حیات امیرالمؤمنین اشاره و تصریح میکنید و میخواهید درس و عبرت بگیرید؟ آن زمان شرایط خاص خودش را داشته، رفتار ائمهی هدی هم حکمت خاص خودش را داشته، ما هم که توان درک حکمت پنهان در قلوبِ امامانمان را نداریم. هیچی! به این بهانههای خیلی قشنگ میخواهند رابطهی ما را با تاریخ قطع کنند.
امیرالمؤمنین علی(ع) با برخورد تندشان نشان میدهند که این سخنها که ما نباید از تاریخ صدر اسلام استفاده کنیم، سخن باطلی است. در این بحثی که خدمت شما میخواهم عرض کنم، میخواهیم برویم به تاریخ اسلام مراجعه کنیم، ببینیم چه مسائلی گاهی از اوقات موجب میشد، ولایت که نجاتدهندهی جامعهی اسلامی است، تضعیف بشود. چه مسائلی در تاریخ اسلام موجب میشد که علیبن ابیطالب(ع) غریب بماند.
قسمت اول: هر خوبی میتواند ما را از رسیدن به حقیقت خوبی باز دارد
ولایتگریزی شیطان با تکیه بر شش هزار سال عبادت موجب رانده شدن او از درگاه خداوند شد
ابتدا عرض کنم هر امری از امور معنوی، هر فضیلتی از فضایل اخلاقی و حتی هر عبادتی از عبادات ما، به سهولت میتواند سنگ راه ما قرار بگیرد و ما را از حقیقت عبادت باز بدارد. روز اولی که داستان خلقت انسان آغاز شد، در آغاز ماجرا خدا داستان کوچکی طراحی کرد و اثراتش را هم تا امروز برای ما باقی نگه داشته. یعنی در سریال خلقت آدم و حیات بشر و زندگی و بندگی، این داستان کوچک برای همیشه حضور خواهد داشت.
آن داستان این بود که ابلیس «أَبَى وَاسْتَکْبَرَ» استکبار کرد و به آدم سجده نکرد. «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»(بقره/34) ولایتگریزیِ ابلیس وقتی به نمایش گذاشته شد، دیده شد که این ولایتگریزی با تکیه به شش هزار سال عبادت بوده است. در اول داستان خلقت حضرت آدم، ما داریم با پدیدهای مواجه میشویم: با پدیدهی مخالفت با ولیّ خدا، حضرت آدم، توسط کسی که اهل عبادت است.
عبادت میتواند به معنای حقیقیِ کلمه مانع راه عبادت شود. و آنجا بود که وقتی خدا نهیب زد به ابلیس، ابلیس گفت: من جبران میکنم، خداودند فرمود: چه کار میکنی؟ گفت: به مقداری برایت نماز میخوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد. این مقدسمآبیها پاسخ سختی از پروردگار عالم دریافت کرد. فرمود: «إنّی اُحِبُّ مَن اُطاعَ حَیثُ اُرید، لا حَیثُ تُرید» من دوست دارم عبادت بشوم آنجوری که خودم میخواهم، نه آنجوری که تو میخواهی. (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ)(تفسیرقمی/1/42)
پس ببینند دوستان، هر عبادتی، هر علاقهای ـ یک کسی علاقه به قرآن دارد، یک کسی علاقه به نماز دارد، یک کسی به هر موضوعی علاقه دارد ـ هرکس هر علاقهای که دارد، باید مواظب باید این علاقههای خوب مانعی بر سرِ راهش قرار نگیرند. ظاهراً اصل موضوع امتحانات انسان و یا مهمترین امتحانات که ما باید انشاءالله پشت سر بگذاریم، بتوانیم فرج را در آغوش بگیریم، این است که خوبها باید مراقبت کنند خوبیهایشان مانع حقیقت نورانیِ خوبی نشود.
اصل امتحانات مربوط به کسانی است که سوابق خوبی دارند
ابلیس به سختی میتواند خوبان را به گناه وادار کند، خودش هم گفته، در روایتی هست که یکی از تأسفهای ابلیس این است: من بندگان خوب خدا را به گناه وادار میکنم، بعد اینها با توبه من را هلاک میکنند. من آنها را وادار میکنم به معصیت، وجدانشان درد میگیرد؛ بعد ابلیس میگوید: باید آنها را وادار کنم به یک گناهی که وجدانشان درد نگیرد.
خودش هم همینجور بود، برای اینکه وجدانش درد نگیرد گفت: من جایش نماز میخوانم! نگفت میروم عرقفروشی، نگفت میروم دزدی، نگفت میروم قاتل میشوم؛ گفت من کارهای خوبی کردم و کارهای خوبی هم خواهم کرد.
تک تک ما که در این مجلس شریف حضور داریم، تک تک ما بچه شیعهها که تأسّی به امیرالمؤمنین علی(ع) داریم، باید مسألهی عاقبت بهخیری را مدّنظر قرار بدهیم و ازش فاصله نگیریم.
اصل امتحان برمیگردد به ما بچه مذهبیها. اصل امتحان برمیگردد به مایی که سابقهی خوبی داریم و انشاءالله لاحقهی خوبی هم داشته باشیم. یکوقت کسی خودش را در امنیّت و آسایش نبیند که [بله، حالا ما که الحمدلله بچه مذهبی هستیم]، بلااستثناء همهی ما باید متأثر از این معنا باشیم. در قنوت نمازمان چقدر خوب است در بین همهی دعاها این دعا را تکرار بکنیم که خدا به ما هدیه داده. «رَبَّنا لا تُزِغ قلوبنا بعدَ اذ هَدَیتنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَة إنَّک أنتَ الوَهّاب»(آلعمران/8) خدایا! بعد از اینکه من را هدایتم کردی دست از هدایتم برندار، قلب من را خراب نکن، من را محافظتم بکن.
قسمت دوم: نگرانی از عاقبت به خیری
امیرالمؤمنین(ع) هم نگران عاقبتبهخیری بود
تک تک ما باید بهصورت خیلی جدی این سؤال را از خودمان داشته باشیم. ما که ریزهخور خان امیرالمؤمنین هستیم و خاک کف پای غلام امیرالمؤمنین، قنبر هم نمیشویم، خیلی فاصله داریم با حضرت. هر کسی امشب یا زهرا میگوید، هر کسی امشب یا علی میگوید، باید در این اخلاق و در این ویژگی شباهت به حضرت داشته باشد؛ که: تا رسول خدا صدا زد: «علیجانم! میبینم در یک ماه رمضانی محاسن تو به خون سرت خضاب میشود» آقا بلافاصله پرسیدند: «آیا آن موقع من دین دارم؟»
علیجانم! تو مولود کعبه هستی، تو تضمینی هستی، اینهمه کلمات را تو شنیدهای، میدانی، دیدهای همهی وحی را و همهی مراتب عالیِ معنوی را. قسیمالجنّة والنّار هستی؛ چرا این سؤال را میکنی؟ چون در روح علیبن ابیطالب ذرّهای غرور نیست، ذرّهای تکبّر نیست. امر خدا در قلب علی(ع) باعظمت است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»(نهجالبلاغه/خطبه193)
رسول خدا باز ضمانت داد به علیبن ابیطالب، بله علیجانم! تو آن موقع بر نماز خواهی بود، تو آن موقع بر دین خواهی بود. (فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ ... فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟ فَقَالَ ص: فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ)(امالیصدوق/93)
حالا شما فکر میکنید امیرالمؤمنین دیگر خیالش راحت شد و دیگر بحث نگرانی از عاقبت بهخیری از مجموعهی سرفصلهای مناجاتهای امیرالمؤمنین خارج شده باشد؟ تا ضربت ابنملجم ملعون به فرق علی اصابت کرد، صدا زد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»(مناقبابنشهرآشوب/2/119) این فزتُ، ما گاهی ترجمه میکنیم در زبانحالها میگوییم «راحت شدم»، بله معلوم است امیرالمؤمنین از غم دنیا راحت شد، ولی فزتُ یعنی فائز شدم، سعادتمند شدم، الحمدلله، سرِ نماز بودم.
علیجان، یعنی تو تا لحظهی آخر نگران عاقبت بهخیریِ خودت بودی؟ ما چهکار باید بکنیم؟ هر کسی نگرانیِ از عاقبت بهخیریاش نداشته باشد، در روایات هست او حتماً دچار مکر الهی شده.(تحفالعقول/364) اصلاً خودِ این نگرانی عیبهای این آدم را میآورد جلوی چشم آدم. ائمه فرمودهاند نگران باش، آرامش نداشته باش برای عاقبت.
حضرت امام(ره) هم نگران عاقبت به خیری خود بودند
یکی از اطرافیان حضرت امام(ره) که ایشان هم فوت کردند، نقل میکنند با هنگامی که با حضرت امام در حال قدم زدن بودند، حضرت امام به ایشان میفرماید: «اگر جبرئیل امین الان بیاید از تو بخواهد که یک دعای مستجاب داری، دعا کن، چی میگویی؟» ایشان مثلاً عرضه میدارد که «امام! من میگویم که خدا معرفت به کائنات و همهی حقایق عالم را به من عنایت بکند» بعد حضرت امام سکوت میکنند. ایشان میگوید: «من از امام پرسیدم: امام! ببخشید. جسارت میکنم، خودِ شما اگر جبرئیل امین بیاید از شما بپرسد، شما چی میگویید؟» بلافاصله امام میفرمایند: «من از خدا میخواهم عاقبتم را ختم بهخیر کند.»
روح انسانهای بزرگ همیشه این نگرانی را دارند، و این نگرانی سلامتبخش است. هر کسی را درِش احتمال خطا دیدید، او را سفارش کنید به عاقبت بهخیری و هر کسی را درِش احتمال خطا هم ندیدید، مطمئن باشید او نگران عاقبتش هست. فرض دیگری قابل تصوّر نیست. بحث بر سرِ ما بچه مذهبیهاست. امام زمان(ع) هم برای عاقبت بهخیری ما دعا میکنند. التماس به خدا باید بکنیم.
بحثی را میخواهم عرض کنم که آیندهی پیشِ روی ما را انشاءالله یک گوشهایش را بتواند برای ما روشن کند، بصیرت نسبت به آینده داشته باشیم، بعضیها بصیرت به گذشته دارند، بعضیها بصیرت نسبت به حال دارند، بعضیها بصیرت نسبت به آینده هم دارند. ولی بصیرت به آینده در فضایی پدید میآید که دل پاک باشد و دل با نگرانیِ نسبت به آینده پدید خواهد آمد.
مسألهی عاقبت بهخیری مسألهای است که امیرالمؤمنین کسی را دیدند، که رنگ از رخسارش پریده، آثار خوف در صورتش هست، فرمود: حالت چگونه است؟ گفت: آقا! میترسم از خدا. آقا فرمود: «نترس، گناه نکن نترس! مگر اینکه از عاقبت بهخیری بترسی» البته کلام طولانی است، مختصر عرض کردم. ببینید، اگر از عدل خدا میترسی، گناه نکن نترس، مگر اینکه از عاقبت بهخیری بترسی. (نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع إِلَى رَجُلٍ فَرَأی أَثَّرَ الْخَوْفُ عَلَیْهِ، ... فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ خَفْ ذُنُوبَکَ وَ ... ثُمَّ لَا تَخَفِ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِکَ فَإِنَّهُ لَا یَظْلِمُ أَحَداً وَ لَا یُعَذِّبُهُ فَوْقَ اسْتِحْقَاقِهِ أَبَداً. إِلَّا أَنْ تَخَافَ سُوءَ الْعَاقِبَةِ)(میزانالحکمة/حدیث54588)
حالا دعا کنم، همه با قلب نگران، خوف و شوق توأمان این دعا را آمین بگویند. آقا هم برای تک تک ما از سوز دل آمین خواهند گفت، چه توفیق بزرگی، خدایا، عاقبت همهی ما را ختم بهخیر بگردان!
این صفا اگر در دلی پیدا شد و جامعهای اگر این روحیه را پیدا کرد، آمادهی دریافت بصیرت خواهد شد، روح سلامت شد، اندیشه هم درست کار خواهد کرد. با این مقدمهی روحی، میشود بصیرتافزایی کرد.
اثر «نگران نبودن از عاقبت بهخیری» در تصور غیرمذهبیها از مذهبیها
قبل از اینکه بحث اصلی را عرض کنم، نکتهی دیگری عرض کنم. خیلی وقتها غیرمذهبیها از بچه مذهبیها خوششان نمیآید؛ حالا زیاد وارد جزئیاتش نشویم، اما از دور فکر میکنند که بچه مذهبیها خودشان را میگیرند. ممکن است اشتباه هم بکنند، ولی یک دلایل روانیای وجود دارد که این تصوّر را میکنند.
مثلاً میبیند خودش که نماز نمیخواند، و تو نماز میخوانی. پس او پیش خودش خودبهخود داوری میکند که تو که نماز میخوانی، لابد نمازنخوان را آدم حساب نمیکنی، پس این من را آدم حساب نمیکند، پس او علیالقاعده دارد برای من قیافه میگیرد.
باید مؤمنین تواضع بیشتری داشته باشند. ما چهکار کنیم غیرمذهبیها هم انشاءالله بهراه بیایند؟ چه بسا بیایند از ما بزنند جلو. ما که خودمان خیلی ضعیف هستیم، بنده خودم را عرض میکنم. چه کار کنیم؟ یکی از راههایش این است که بچه مذهبیها با نگرانی از عاقبت بهخیری عُجب را در خودشان از بین ببرند. عُجب، خودش را در اطراف پلک آدم نشان میدهد. زیاد هم نمیخواهد کسی چشم برزخی داشته باشد.
گاهی مردم کسی را میبینند و میگویند: «این آقا مطمئن است به خودش. چه از خودمتشکر است.» مردم هم میفهمند، مردم مثل اولیاء خدا چشم برزخی ندارند روح ما را ببینند، ولی یکی از مکاشفاتی که برای مردم عادی و غیرمذهبی هم ممکن است، همین است. گاهی یک دفعهای اهل مکاشفه میشوند. بعضیهایشان درست فکر میکنند ما قیافه میگیریم. وقتی که من و شما نگران عاقبت بهخیریمان باشیم، او احساس آرامش میکند پیش ما. میگوید: «بابا! اینهمه نماز خوانده، خودش را برتر از من نمیداند. شوخیهایش را دارد، اما این هم نگران عاقبت بهخیریاش است. از من بیشتر دارد گریه میکند.» اگر ما نگران عاقبت بهخیریمان باشیم،...
بچه مذهبیها محافل دعا را رونق ببخشند، مذهبی بودن که کافی نیست، کجا گریه میکنی؟ کجا ضجّه میزنی؟ در کدام جلسه؟ کدام نمازشب؟ «نه! ما کلّاً بچه مذهبی هستیم» کلّاً بچه مذهبی فایده ندارد. بچه مذهبی یعنی از گنهکار بیشتر گریه میکند، بیشتر توبه میکند، بیشتر تمنّا میکند. اگر این فرهنگ ما باشد، یکی از نتایجش همین است که دیگران پیش ما راحتتر خواهند بود. احساس راحتی میکنند. کمکم شاید به راه آمدند و احتمالاً از ما هم جلو بزنند.
این نگرانی باید باشد، در فرهنگ جامعه حسابی جا بیفتد. نمیدانم باید چه طرحی ریخت که در فرهنگ جامعه جا بیفتد، رسانهها چگونه باید عمل بکنند؟ چون رسانهها خب دأبشان بر این است که احترام بگذارند به مردم، تشویق کنند، تقدیر کنند، تحویلمان بگیرند. در رسانه معمولاً اینجوری است.
یکدفعهای ما اشتباه نگیریم که اینها همهاش مال ماست! ما این هستیم. میبینی که بیست و چهار ساعت داریم از خودمان تعریف میکنیم؛ نمیشود هم که تعریف نکرد، باید چهکار کرد؟ این هوشمندی میخواهد. نه اینکه در رسانه هم بیایند مدام مؤمنین را جلوی چشم همه زمین بزنند، خرابیهایشان را نشان بدهند. ظرافت دارد.
قسمت سوم: عدالت و ولایت
عدالت یکی از موانعی که انسان را حقیقت خوب بودن باز میدارد
اما برای تضمین آینده، فقط نگرانی کافی نیست. فقط این دل نورانی کافی نیست. عقل نورانی هم لازم است. ما باید بنشینیم با همدیگر فکر کنیم ببینیم چه امتحانات دیگری مانده که از ما باید گرفته بشود. چه مراحل دیگری را باید پشت سر بگذاریم؟ به تاریخ برگردیم، مثلاً ببینیم علل غربت امیرالمؤمنین علی(ع) چی بوده. یکی یکی ریشه هایش را در وجود خودمان و در جان جامعه نابود کنیم.
وقتی به تاریخ برمیگردیم، یکی از صحنههای عجیب و غریبی که در تاریخ میبینیم این است که گاهی از اوقات از همان جنس اتفاقاتی که عرض کردم، یک کار خوب، یک فضیلت، دوست داشتن قرآن، دوست داشتن نماز، میآید سنگ سر راه آدم میشود و آدم یکدفعهای از حقیقت خوب بودن باز میماند، یکی از اینجور موانع که البته خودش خیلی خوب است، عدالت است.
مفهوم عدالت، مفهوم قشنگی است، مفهوم دلچسبی است، مفهوم دلنشینی است، ولی باید مواظب باشیم این مفهوم یکوقت عامل ولایتگریزی یا ولایتستیزی ما نشود. یکی یکی همهی مفاهیم را باید برویم سراغش. همهی خوبیها میتوانند مانع بشوند، در هر کسی، در هر مقطعی نگاه بکنی همینطور است.
مالک اشتر گاهی بر سرِ رعایت عدالت از علیبن ابیطالب(ع) سؤال کرده
این امتحانی که ما داریم با هم از آن صحبت میکنیم، امتحان فوقالعاده پیچیده، دقیق و قابل تأملی است. تک تک ما هم در معرضش هستیم، هیچکس نمیتواند بگوید که این حرف مال من نیست. مالک اشتر گاهی بوده سرِ عدالت داشتن و رعایت عدالت از علیبن ابیطالب(ع) سؤال کرده. گفته: «آقا! این عدالت است ابن عبّاس را شما گذاشتی؟ فامیل گذاشتی آقا؟!» آقای مالک!
حضرت هم برای مالک اشتر توضیح دادند. فرمودند اولاً من که حسن و حسینم، یا فرزندان برادرم جعفر یا عقیل را که نگذاشتم، فامیل درجه یک آنجوری که تو فکر میکنی که نیست، ثانیاً حالا من از ابن عبّاس بهتر مگر سراغ دارم؟ و توضیحات دیگری دادند که به تفصیل به جای خودش باید بحث بشود. (قَالَ لَمَّا وَلَّى عَلِیٌّ ع بَنِی الْعَبَّاسِ... فَهَلْ وَلَّیْتُ حَسَناً أَوْ حُسَیْناً أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ أَخِی أَوْ عَقِیلًا أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ... وَ بَعْدُ فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَیْرٌ مِنْهُمْ فَأْتِنِی بِهِ)(شرحابنابیالحدید/15/99) ببینید ما کارمان دارد به کجا میرسد، رشد جامعهی ما دارد ما را به چه دقتهایی در تاریخ میرساند.
خوارج بهخاطر عدالت به امیرالمؤمنین اعتراض میکردند
از اینجاها شروع میشود، تا اینکه خوارج گیر میدادند به علیبن ابیطالب(ع) که شما فلانجا عدالت را رعایت نکردید؛ این کیست اشعث پیش شماست؟ اشعث یک منافق حرفهای است، اصلاً آدم ویژهای است؛ بعد از رسول خدا هم کافر شده بود، بعد دوباره برگشت مسلمان شد. کسی است که دخترش در قتل امام حسن مجتبی(ع) دخالت داشته، فرزندانش در کربلا جنایت کردند. اشعث آدم ویژهای است. آنوقت خوارج گیر میدادند به امیرالمؤمنین(ع)، یکی از دلایل ناراحتیشان از حضرت، اشعث بود. (نامهی رئیس خوارج به امیرالمؤمنین(ع): ...فلما حمیت الحرب و ذهب الصالحون عمار بن یاسر و أبو الهیثم بن التیهان و أشباههم اشتمل علیک من لا فقه له فی الدین و لا (له) رغبة فی الجهاد، مثل الأشعث بن قیس و أصحابه و استنزلوک حتى رکنت إلى الدنیا حین رفعت لک المصاحف مکیدة، فتسارع إلیهم الذین استنزلوک)(انسابالاشراف/2/370) (موسعةالتاریخالاسلامی/5/240) (ابنابیالحدید در مورد نقش ویژهی اشعث: کُلُّ فَسَادٍ کَانَ فِی خِلَافَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کُلُّ اضْطِرَابٍ حَدَثَ فَأَصْلُهُ الْأَشْعَثُ)(شرحابنابیالحدید/2/278) (برای توضیحات بیشتر در مورد شخصیت اشعث، رک: مکاتیبالائمة/1/226)
موسی بر سر عدالت به خضر اعتراض کرد
این قصّه همهجا هست، خیلی باید مراقبت کرد. این دوتا مفهوم را کمی با همدیگر مقایسه بکنیم. تا میرود به آن اوج که میرسد، یکدفعهای میبینی حضرت موسیبن عمران با خضر همراه است، همینجور سؤالها را از خضر میکند. آقای خضر هم میگوید: آقای موسیبن عمران! مگر بهت نگفتم سؤال نکن؟ آخر سر هم موسای نازنین که نتوانست سؤال نکند. گفت: «آخر تو زدی یک بچهای را کُشتی!» موسی عدالتگراییاش را چهکار کند؟ یکدفعهای متوقف شد. آقای موسی...، آقای خضر هم فرمود خداحافظ شما.(کهف/66-78)
اصلاً این خودش یک امتحان است عزیز دل من! عدالت را آدم دوست دارد، عاشقش است؛ یکجاهایی، یا نمیشود عدالت را اجرا کرد، باید با ولایت همراه باشی، یکجاهایی اصلاً آن چیزی که تو فکر میکنی عدالت نیست و باید همراه باشی.
معاویه هم مشکلش با علیبن ابیطالب بر سر عدالت بود
معاویه هم مشکلش با علیبن ابیطالب عدالت بود. برگشت گفت قاتلین عثمان را به من تحویل بده، من خودم را تسلیم تو میکنم، من با تو بیعت میکنم. (فَأَمْکِنِّی مِنْ قَتَلَةِ عُثْمَانَ حَتَّى أَقْتُلَهُمْ وَ أُسَلِّمَ الْأَمْرَ لَکَ وَ أُبَایِعَکَ أَنَا وَ جَمِیعُ مَنْ قِبَلِی مِنْ أَهْلِ الشَّامِ)(مستدرکالوسائل/7/123 و بحارالانوار/33/143) این پیغام را ابودرداء و ابوهریره از جانب معاویه برای علیبن ابیطالب(ع)آوردند. بعد حضرت پاسخ میدهند.
دقت کنید! آقای معاویه میگوید من ولیّ خون عثمان هستم، میخواهم قصاص کنم. بیعت ما با شما باشد بعد از اجرای عدالت. شما اول قاتلین عثمان را تحویل ما بده. البته همهی شما بزرگواران میدانید که چقدر امیرالمؤمنین مخالفت میکردند با آن شورشی که علیه عثمان شد، بهویژه با قتل عثمان مخالفت میکردند، ولی مردم سخن علیبن ابیطالب(ع) را گوش ندادند. لذا معاویه اگر میتوانست میگفت شما قاتل هستی. ولی نمیچسبید این حرف. لذا میگفت عدالت را اجرا کن. آنوقت ببینید حضرت چه دقتی در این کلام دارند؛ میفرمایند:
پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به معاویه: اول ولایت بعد عدالت
«والْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ إِمَامُهُمْ؛ آن چیزی که واجب است در حکم خدا و حکم اسلام، بعد از اینکه امامشان فوت میکند یا کشته میشود، چه آن امام مقتول خوب باشد یا بد ـ برای یک همچین عدالت مهمی؛ یعنی موضوع اجرای عدالت یک چیز خیلی مهمی است ـ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ؛ هیچکس نباید هیچ کاری بکند، ـ قتل اتفاق افتاده، از این بالاتر؟ اما هیچکس نباید هیچ کاری بکند ـ اول باید با یک امام بیعت کنند. اول باید وضع آن امام جامعه را تثبیت کنند. (همانمنبع)
آینجاست که من عرض میکنم ولایت بر عدالت مقدم است و مبادا تو یکدفعهای بهانه کنی عدالت را علیه ولایت بشوری. «أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا» وقتی امر ولایت تثبیت شد، بعداً. الان چه وقتِ از عدالت دم زدن است؟ البته حضرت در جاهای دیگر کلمات دیگری هم دارند که فرصت نیست. ابوهریره و ابودرداء را هم فرصت نیست که معرفی میکنم. اما بعد از اینکه حضرت همین کلام را توضیح میدهند، اینها ساکت شدند.
حتی حضرت در فراز بعدی، جملاتی دارند که طولانی میشود اگر بخواهم برای شما بخوانم. میفرمایند: این امامی که مردم باهاش بیعت میکنند که استقرار ولایت بر اجرای عدالت مقدم است، این امام از طرف خدا انتخاب شده باشد، یا مردم خودشان جمع شده باشند و این امام را انتخاب کرده باشند، فرقی نمیکند. حتی این بحث مال امام معصوم هم نیست. (إِنَّ أَوَّلَ مَا یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِینَ .....أَنْ یَخْتَارُوا إِمَاماً إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ لَهُمْ ... وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى رَسُولِهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَاهُمُ النَّظَرَ فِی ذَلِکَ وَ الِاخْتِیَارَ)(همانمنبع) بعد فرمودند: حالا معاویه کدام را قبول دارد؟ من را هم مردم انتخاب کردند هم خدا. پس معاویه اول باید تکلیفش با ولایت را مشخص کند، بعد برویم سراغ عدالت. (فَإِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِیَارَ إِلَى الْأُمَّةِ ... فَقَدْ تَشَاوَرُوا فِیَّ وَ اخْتَارُونِی بِإِجْمَاعٍ مِنْهُمْ، وَ إِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ الَّذِی یَخْتَارُ وَ لَهُ الْخِیَرَةُ، فَقَدِ اخْتَارَنِی لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِی عَلَیْهِمْ...)(همانمنبع)
ابودرداء و ابوهریره همانجا گفتند شما راست میگویید. رفتند پیش معاویه پاسخ امیرالمؤمنین را به او هم گفتند؛ معاویه هم حرفی نزد و سؤالهای دیگری کرد. آن دو نفر هم گفتند پس ما دیگر رفتیم، خداحافظ. حرف علی حق بود.
ولایت بر عدالت مقدم است، و اول باید ولایت در جامعه تثبیت شود. اشتباهات را من دیگر ریز و درشتش را برشمردم دیگر. در تاریخ مراجعه میکنیم.
در صلح حدیبیه به بهانه عدالت مقابل پیامبر ایستادند
اولین جایی که جلوی پیامبر اسلام ایستادند، در صلح حدیبیه، طرف بلند شد که حالا اسمش را نمیبرم، گفت: آقا! یعنی چی شما صلح را قبول کردید؟ خدا دستور داد بیعت بکنند، تحتالشّجره. آقا! مردم تا آن آدم معترض را راضی نکردند کسی با پیغمبر اکرم بیعت نکرد. چقدر غریب بود حضرت. (تفسیرقمی/2/309)
ابن زهیر در تقسیم غنایم، به عدالت پیامبرخدا اعتراض کرد
در داستان غزوهی حنین، در تقسیم غنایمی که بعدش رخ داد، پیامبر گرامی اسلام به مصلحتهایی غنایم را زیاد و کم تقسیم میکردند، آنوقت یکنفر به نام ابنزُهیر برگشت گفت: «آقا! این عدالت است؟» ببین! دارد به پیغمبر میگوید: «این عدالت است؟»(أَقْبَلَ رَجُلٌ ... بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ، فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص، ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ. قَالَ ص: وَ کَیْفَ رَأَیْتَ؟ قَالَ: لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ؟)(ارشاد مفید/1/148 و ارشاد با ترجمه محلاتی/1/135) میچسبد آقا! میچسبد آدم با کلمه، مفهوم و حتی مصداق عدالت بخواهد با مقام منیع ولیّ خدا و ولایت دربیفتد. ما باید از این امتحانها عبور کنیم.
مراقب باشیم شیرینی عدالت ما را بر علیه ولایت نشوراند
هرکس از این مرحله عبور کرد، دیگر من بعید میدانم دیگر مرحلهی دیگری باقی بماند، امتحانی سختتر از این باقی بماند. عدالت امری است که شیرینیِ فوقالعادهای دارد، حضرت زهرای اطهر(س) میفرمایند: عدالت را خدا واجب کرده، «تسکیناً لِلقلوب» مایهی آرامش دلهاست. (فَرَضَ اللهُ ... و العَدلَ تَسکینا لِلقُلوبِ)(منلایحضرهالفقیه/3/567) امام صادق(ع) میفرماید: عدالت از آب گوارا برای آدم تشنه، لذیذتر است. (الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ)(کافی/2/146) امام صادق(ع) در کلام دیگری میفرماید: عدالت مانند شهد عسل برای انسان، شیرین است. (العَدلُ أحلى مِنَ الشَّهدِ)(کافی/1/385) قرآن هم شیرین است، نماز هم برای اهل نماز شیرین است. ولی همهی این شیرینیها را باید مواظبت کرد.
جامعهای که بصیرت داشته باشند، عموم مردم یا خواص جامعه که بصیرت داشته باشند، خودشان را به سرعت انشاءالله میرسانند به وجود حضرت. چیزی نیست فلسفهی انقلاب ما، جز اینکه محیطی، کارگاهی پدید آمده، به تاریخ نگاه کنیم، درس و عبرت بگیریم برویم جلو. و تا حالا هم همینجور بوده، مِنبعد هم همینجور خواهد بود.
از «عدالتزدگی منهای ولایت» باید فرسنگها فاصله بگیریم
از آنطرف عدالتزدگی ـمن یک کلمهی زدگی را اجازه بدهید استفاده کنمـ منهای ولایت، کار را به جاهای خیلی ناجوری میرساند. خوارج نمونهی عجیب و غریب این نوع عدالتزدگی در تاریخ هستند. من این مثال را میزنم، تا همهی خوبان هزاران فرسنگ از این بدی فاصله بگیرند.
آخر بعضی از بدیها هستند همینکه انجام ندادی کافی است. ولی بعضی از بدیها را باید ازشون فاصله گرفت. اینها ذوق بنده نیست. طراحیهای قرآن است. مثلاً یکجایی میفرماید: «وَلا تَقرَبوا مَالَ الیَتِِیم»(انعام/152) به مال یتیم اصلاً نزدیک نشو. ببین! فاصله بگیر، برو آنطرفتر، برو آنطرفتر. اصلاً کلمهی ورع یعنی همین. تقوا یعنی گناه نکن، اما ورع یعنی فاصله بگیر. در توصیف اصحاب حضرت، گفتهاند اینها اهل ورع هستند.
ما برای چه داریم این بدیها را در جامعهی خودمان میگوییم؟ واقعاً مردم ما، نخبگان و خواص جامعهی ما از این بدیها بری هستند. ولی بحث سر فاصله است. الان دشمن سانت گذاشته فاصله اندازه بگیرد. اگر شما فاصلهات را از هزار کیلومتر بکنی نهصد کیلومتر، او رویش حساب میکند. خوارج این عدالتگراییِ عجیب را داشتند، البته میدانید خوارج قرآنزدگی هم داشتند؛ چه قرآنی میخواندند!
قرآنزدگی خوارج مانند عدلتزدگی خوارج
کمیل دنبال امیرالمؤمنین داشت میرفت، ایستاد برای یک مناجات قرآنی نیمهشب، آقا فرمود: کمیل! ایستادی؟ برویم آقا. گفت آقا! نگاه کن چه قرآنی است. دلم را برده، نیمهشب دارد گریه میکند قرآن میخواند. چه صفایی. آقا فرمود: بیا برویم! بعدها حضرت یکی از کشته شدههای خوارج را حضرت نشان دادند، فرمودند: «این را میشناسی؟ آن صدای قرآن آن شب مال این بود»
(فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ. فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً. فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ. إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ.... وَ مَضَى مُدَّةٌ مُتَطَاوِلَةٌ إِلَى أَنْ آلَ(رسید) حَالُ الْخَوَارِجِ إِلَى مَا آلَ وَ قَاتَلَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ.... فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ... فَوَضَعَ رَأْسَ السَّیْفِ عَلَى رَأْسٍ مِنْ تِلْکَ الرُّءُوسِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً»)(ارشادالقلوب/2/226)
خوب شد سه مرتبه برای عاقبت بهخیریمان دعا کردیم. و الّا رفقا! هر خوبیای که داریم سنگ راه ما خواهد شد.
اول انقلاب داشتیم کسانی مبارز بودند، مبارز بودند، ضدّ آمریکا بودند، همین مبارزهی ضدّآمریکاییشان شد سنگ راهشان شدند ضدّ امام. همه چیز میتواند سنگ راه باشد. ما الحمدلله امشب دعا کردیم، یک چند دقیقهای است نگران نیستیم، اما از این جلسه بیرون رفتیم باز هم باید دعا کنیم.
نتیجهی عدالتزدگی بیولایت در میان خوارج
خوارج داشتند رد میشدند، سر راه عبداللهبن خباب را گرفتند، گفتند: پدر تو از اصحاب پیغمبر بود، از پیامبر حدیثی برای ما نقل کن. نکاتی را بیان کرد. اینها وقتی دیدند محبّت علیبن ابیطالب در دل ایشان هست، گفتند: میکُشیمت. همان وقتی که میخواستند ایشان را بکُشند ـ چه بدجوری هم کشتند ـ یک خوکی از آنجا داشت رد میشد، (خدا را نگاه کن، وقتی که میخواهد تاریخ را طراحی کند، چگونه حجّت را تمام میکند) یک خوکی داشت رد میشد، یکی از آنها نیزهای زد به این خوک و آن را کشت. مال یک نصرانی بود.
یکدفعهای آن یکی گفت: «این حیوان مال مردم بوده، چرا زدی؟» حالا خوک بوده، (خدایا! خوک از کجا آوردی آنجا پیدا کردی آوردی؟ نصرانی از کجا پیدا کردی آنجا؟ میخواهی جنست جور بشود، همهی مقدرات را درست میکنی.) گفتند: آقا از صاحبش اجازه بگیریم، حلال بکند. به نصاری گفتند: آقا! ببخشید ما حیوان شما را زدیم، گفت نه اشکالی ندارد؛ گفتند: نه! باید پولش را بدهیم؛...
بعد عبداللهبن خباب برگشت گفت: «آقا! خب پس شما که اینقدر عدالت دارید، خب من را هم نزنید دیگر.» گفتند: چرا تو را نزنیم؟ تو را که اتفاقاً خیلی خوب هم میزدیم. گذاشتنش روی جسد همان خوک، سرش را گوش تا گوش بریدند. خانمش ضجّه، ناله، آخر به چه گناهی؟ فقط به محبّت علیبن ابیطالب؟ خانمش هم باردار، با آن وضع فجیعی که نگویم به قتل رساندند. (فطلب صاحب الخنزیر حتى أرضاه، فقال ابن خباب: لئن کنتم صادقین فیما أرى و أسمع إنی لآمن من شرّکم. قال: فجاؤا به فأضجعوه على شفیر نهر و القوه على الخنزیر المقتول فذبحوه علیه، فصار دمه مثل الشراک قد امذ قرّ فی الماء و أخذوا امرأته فبقروا بطنها و هی تقول: أما تتقون الله؟!! و قتلوا ثلاث نسوة کنّ معها)(انسابالاشراف/2/368)(شرحابنابیالحدید/2/279)
عدالتزدگی بیولایت گاهی کار آدم را به اینجا میرساند! یکدفعهای از دروازه نمیرود، از یک سوزن میخواهد رد شود. حساس است. اگر حساس نبود که باید به دستگاه خدا باید شک میکردیم، اگر اینقدر دقیق نبود که اصلاً روح انسان این خدا را نمیپسندید. اگر مسائل اینقدر موشکافانه نبود، پس این عقل را خدا برای چه به ما داده؟ عدالتگراییِ بدون ولایتمداری گاهی مسائل را به یکجاهایی میرساند.
البته همهجا محلهای اتمام حجّت وجود دارد و خدا لطف خواهد کرد و خدا لطفش هم شامل حال بندگانش میکند.
قسمت چهارم: راهحل عبور از امتحانات سخت(مراقبت از ولیجهها)
عرضم را با این نکته تمام کنم. آیا واقعاً این امتحانات از ما گرفته خواهد شد؟ بله از کوچکترین خصلتهای ما هم استفاده خواهد شد. باید مواظب باشیم. راه حلی وجود دارد، یک راه حلی که در قرآن هست، در زیارت جامعه هست.
باید مراقب ولیجهها باشیم
ما در زیارت جامعه میخوانیم «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِکُمْ؛ای اهلبیت عصمت و طهارت! ما برائت میجوییم از اعداء شما ... وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَکُمْ؛ از هر ولیجهای غیر از شما(منلایحضره الفقیه/2/615 و مفاتیحالجنان/زیارت جامعه) این ولیجه در آیهی قرآن هم آمده است: کسانی که مؤمن هستند، « وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(توبه/16).
در لغت نگاه کردم ببینم این ولیجه یعنی چی که مؤمنین نباید غیر از خدا و رسولش و مؤمنین ـمؤمنین در روایت دارد اهلبیت عصمت و طهارتـ و کسانی که در آن مسیر هستند(کافی/1/415)، ولیجهای انتخاب بکند. ولیجه عبارت عجیبی است. در جاهای دیگر هم مدام وقتی ما در خانهی اهلبیت میرویم، میگوییم: «ما از هر ولیجهای بیزاری میجوییم.»
در لغت که نگاه میکنی میبینی اینجوری نوشته: «ولیجه یعنی کسی که در قلب آدم نفوذ میکند. فکر و دل آدم را تحتتأثیر قرار میدهد. ممکن است رفیق باشد، ممکن است فامیل باشد، هر کسی ممکن است باشد. (الولیجة بمعنى ما یتّصف بالولوج و الاتّصال و الارتباط القلبىّ الباطنىّ بالنفوذ و الإلقاء و التأثیر، کما فی الخواصّ من الأحباب و الأصحاب و الأرحام. یراد منها ما یکون نافذا فی قلوبهم و مؤثّرا فی أفکارهم و ملقّنا فیهم خلاف قول اللّه و رسوله)(التحقیقفیکلماتالقرآن، علامهی سیدحسنمصطفوی/13/198) اینها را بهشدّت باید مراقبت کرد. آدم گاهی مقابل رفیقش نمیتواند بگوید نه. آدم باید راهها را ببندد. این یکی از تضمینهاست برای اینکه مبادا انسان از مسیر خارج بشود.
بعد امام باقر(ع) میفرماید: «إیَّاکُم وَالوَلائِج فَإنَّ کُلَّ وَلِیجَةٍ دُونَنا فَهِیَ طاغوت»(تفسیرعیاشی/2/83 و وسائلالشیعه/27/133) طاغوت عبارت خیلی عجیب و غریبی نیست، امام باقر میفرمایند: هر ولیجهای غیر از ما اهلبیت میشود طاغوت. اصلاً اگر تو خیلی تحت تأثیر رفیقت هستی، میشود طاغوت. این یک نکته برای راه نجات.
امتحانها از نخبگان جامعه سختتر خواهد شد، چون شایستگیاش را دارند
یک مژده هم عرض کنم و عرضم تمام. امتحانهای ما سختتر خواهد شد؟ بله. چون شایستگیاش را داریم. امتحانها از نخبگان جامعه سختتر خواهد شد؟ بله، چون شایستگیاش را دارند. همهی ما تحت فشار بیشتر قرار میگیریم؟ بله. این زیباست، علامت ظهور حضرت است، اینها قواعد ظهور حضرت است، نه اینکه به حوادث حاشیهای بپردازیم. ما باید لایق باشیم دیگر، و اینها راهش است.
خب در این امتحانهای سخت، چه عاملی ما را نجات خواهد داد؟ یکیش را عرض کردم، راههای مختلفی هم که وجود دارد، همه میدانید. ابتدای بحث عرض کردم که نگرانی از عاقبت بهخیری خودش خیلی تطهیر کننده است. «مِن کُلِّ وَلیجَةٍ» هم خیلی تطهیر کننده است.
خدا به بندگان خوش سابقهی خودش کمک میکند
ولی یک نکتهای هم عرض کنم و بر بال عرشیِ چنین مژدهای سوار بشوید و پرواز کنید به کوچهی بنیهاشم. خدا خودش کمک میکند! خدا مگر بندگان خودش را که خوش سابقه هستند رها خواهد کرد؟ خدا هم وقتی امتحان سخت از بندهاش میکند، یک دفعهای آیهی بسیار روشنی هم بهش نشان میدهد. حتی دیدید که به آن خوارج هم خدا رحم کرد.
جلوی چشم خوارج آن داستان خوب را اجرا کرد، بعد آن بیگناه را کشتند. دیگر آن خوارجی که آنجا هستند روز قیامت حرفی ندارند به خدا بزنند. به او میگویند: «چرا اغفال شدید؟ خوک رحم دارد، بعد او رحم ندارد؟»
خدا کمکهای عجیب و غریب میکند. نگاه کنید، میبینید. خدا مهربان است، خدا به فرعون مهربان بود، موسای عمران را فرستاد به سمت فرعون، بهش فرمود: «موسای من، باهاش نرم صحبت بکنیها! او طغیان کرده.»(اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى. فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى)(طه/43و44) خدایا! تو طرفدار فرعون هستی یا موسی؟
خدا به تک تک ما کمک بزرگ خواهد کرد، محبّت فراوان خواهد کرد. و ما به این محبّت مستظهر هستیم. پشتیبان ما این محبّت ویژهی خداست.
بزرگترین کمک خدا به مردم مردد مدینه
دلهایتان را شاد کردم یا نه؟ حالا روضه. خدا در امتحان سختی که از مردم مدینه گرفت، و واقعاً آن امتحان سخت بود، یک کمکی بهشون کرد که در کلّ عالم خلقت خدا چنین کمکی به کسی نکرده. چه کمکی کرد؟
شما فکر کنید برای هدایت یک قوم، برای اتمام حجّت در سختترین بحرانها آیا کمکی از این بالاتر امکان دارد؟ یکدفعهای در مدینه، در میان آن مردم مردّد، آن مردم از حق فاصله گرفته، صدای نالهی فاطمه بلند شد، صدای گریهی فاطمهی زهرا بین در و دیوار بلند شد و همهی مردم از این صدا باخبر شدند.
امام زمان! عذرخواهی میکنم، حضرت زهرا میتوانست اگر در به پهلویش اصابت کرد، داد نزند؛ میتوانست. اینقدر قدرت داشت. اگر میدید صلاح نیست کسی صدایش را بشنود یا حتی لازم نیست، به خدا از بین در و دیوار کسی صدای فاطمه را نمیشنید. جز اینکه آرام بگوید فضّه! کمکم کن. اما این صدای گریهی فاطمه که بلند شد، یعنی «آی مردم مدینه! پهلویم را شکستند.»
این هم عنایت پروردگار، این هم کمک. هنوز هم که هنوز است همان صدای ناله دارد دستهای ما را میگیرد. همان صدای ناله است ما را جمع کرده دور پسر فاطمه. ما را دارد مقدمهساز ظهور آقا قرار میدهد. همان صدای ناله است که رزمندهها را دستشان را گرفت...
خدا کمک میکند، خدا دستگیری میکند. ادامه بدهیم روضه را یا نه؟ همچین که آمدند علیبن ابیطالب را ببرند، شاید فاطمهی زهرا پیش خودشان فرموده باشند: «من پشت در بودم، من را ندیدند حیا کنند، شاید اگر بروم جلو کمربند علی را بگیرم، حیا کنند.» فاطمه «کمربند علی» را نگرفته بود، «مردم» را نگه داشته بود، نجات بدهد، آنها را میخواست نجات بدهد.
فاطمه اهل جهاد و شهادت است. بحث شوهر و همسر نیست، بحث عواطف بهجوش آمده نیست، حضور فاطمهی زهرا میتوانست اتمام حجّت کند. رفت وسط میدان. یکدفعهای صدا زد دست فاطمه را بیانداز...
کد خبر:88083 -احمد. الف (مبارز بحرینی): جمعیت بحرین نزدیک به هشتصد هزار نفر است و هفتاد و پنج درصد از مردم بحرین را شیعیان تشکیل میدهند و حدود بیست در صد از شیعیان ایرانی الاصل هستند. همه سال مردم بحرین در مراسم عزاداری اهل بیت علیهم السلام شرکت میکنند و با وجود فشار های حکومت آل خلیفه این مراسم را به نحو احسن برپا میکنند.
از طرف دیگر مردم بحرین در 40 سال گذشته، سه بار انتفاضه کردند و علیه دیکتاتور بحرین قیام کردند و از حکومت خواستند که به خواسته های آنها احترام بگذارد. ولی هر باری که مردم بحرین از حقوق خود دفاع کردند حکومت دیکتاتوری آل خلیفه به شدت آنها را سرکوب کرد. اما این بار با قیام مردم تونس و مصر ، جوانان بحرینی از مردم دعوت کردند تا این بار برای همیشه از دست دیکتاتوری رهایی یابند و خود آینده خود را ترسیم کنند. لذا روز 14 فوریه سال 2011 میلادی را روز قیام اعلام کردند و به خیابان ها ریختند. حکومت بحرین با انتشار بی سابقه نیروهای خود در خیابانها سعی داشت از هر تظاهرات و اعتراضاتی جلوگیری کند و در روز اول یک جوان به نام علی مشیمع را شهید کردند و این سبب شد تا مردم بیشتر به خیابان ها بیایند و یک روز بعد مردم با سرعت به سوی میدان شهدا واقع در منامه یورش بردند و نیروهای امنیتی و ضد شورش اطراف میدان با دیدن خیل عظیم جمعیت از میدان فرار کردند و میدان لولو که بعدا به اسم میدان شهدا نامیده شد به دست مردم بحرین افتاد.
حکومت بحرین که دستپاچه شده بود نمیدانست چکار کند زیرا این بار همه شیعیان بحرین متحد شده بودند و اختلاف ها را کنار گذاشته بودند و همه آنها با هم قیام کردند. حکومت به کمک وهابیون سعی کرد به اهل سنت بفهماند که شیعیان میخواهند حکومت سنی را سرنگون کنند و در بحرین حکومتی شیعی برپا کنند. حکومت بحرین از همه راه حل ها استفاده کرد و همه سناریوهای مصر در بحرین تکرار شد ولی در نهایت مردم کنار نرفتند تا این که مسولان بلند پایه آمریکایی به بحرین آمدند و سپس به عربستان رفتند، پادشاه بحرین هم چند روز قبل از این به عربستان و بقیه کشور های اطراف خلیج رفته بود و به آنها گوشزد کرده بود که سقوط من مساوی است با سقوط حکومت های شما. بر این اساس یک روز پس از سفر آمریکایی ها به کشورهای حوزه خلیج فارس نیروهای عربستانی به مردم بحرین حمله کردند و دست به قتل عام زدند و مزدوران خود را به محله های شیعه نشین فرستاده بودند تا دست به خرابکاری بزنند تا مردم را به محله های خودشان بکشانند.
پس از این نیروهای ارتش عربستان، بحرین، امارات و قطر با تانک ها و نفربر های خود در خیابان های بحرین پخش شدند و بیمارستان ها را محاصره کردند. پس از این به محله ها حمله کردند و جوان ها را از خانه ها بیرون کردند و به مکانهای نامعلوم بردند؛ سران مخالفین را دستگیر کردند و دانشجو ها را از دانشگاه ها اخراج کردند، دکتر ها و مهندسین را اخراج کردند و مهمترین روزنامه بحرینی (الوسط) که به مخالفین دولت نزدیک بود را بستند. بعد از این به مساجد و حسینیه ها حمله کردند.
اینجا هر کس علیه حکومت آل خلیفه حرف بزند دستگیر میشود. به تازگی هم اعلام کردند که عزاداری در بحرین ممنوع است و وضع اسف بار شیعیان ادامه دارد. وهابیت با آزادی کامل در خیابان ها بنر های بزرگ نصب میکنند و از حکومت میخواهند که مخالفین را قصاص کنند زیرا مخالفین علیه پادشاه قیام کرده اند. خدا میداند چه میشود. مردم بحرین هر روز تظاهرات میکنند هر روز سرکوب میشوند نیمه شبها به حسینیه ها حمله میکنند اما مردم بحرین دیگر کوتاه نمی آیند زیرا این حکومت ثابت کرد که نباید باشد.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی ثبت احوال
ردیف | نام | فراوانی | ردیف | نام | فراوانی |
1 | فاطمه | 52049 | 27 | عسل | 4485 |
2 | زهرا | 33411 | 28 | ملیکا | 4451 |
3 | ستایش | 31356 | 29 | اسرا | 4294 |
4 | هستی | 14549 | 30 | هانیه | 4253 |
5 | زینب | 13913 | 31 | یلدا | 4198 |
6 | نازنین زهرا | 10777 | 32 | الینا | 3866 |
7 | ریحانه | 10424 | 33 | حدیث | 3839 |
8 | مریم | 8929 | 34 | هلیا | 3793 |
9 | مبینا | 8544 | 35 | نازنین | 3785 |
10 | نرگس | 7305 | 36 | محیا | 3782 |
11 | کوثر | 6820 | 37 | رها | 3679 |
12 | معصومه | 6803 | 38 | غزل | 3666 |
13 | فاطمه زهرا | 6385 | 39 | آیناز | 3460 |
14 | رقیه | 6320 | 40 | حنانه | 3386 |
15 | مائده | 6165 | 41 | کیانا | 3362 |
16 | سارینا | 6147 | 42 | باران | 3353 |
17 | یسنا | 6126 | 43 | الناز | 3004 |
18 | محدثه | 6061 | 44 | آیدا | 2985 |
19 | مهسا | 6003 | 45 | سوگند | 2970 |
20 | نیایش | 5452 | 46 | مهدیس | 2952 |
21 | ثنا | 4940 | 47 | صبا | 2899 |
22 | سارا | 4871 | 48 | پریا | 2886 |
23 | اسما | 4742 | 49 | حدیثه | 2821 |
24 | آتنا | 4657 | 50 | فائزه | 2802 |
25 | یگانه | 4616 | مجموع فراوانی | 366887 | |
26 | مهدیه | 4551 | تعـداد ولادت | 634933 |
ردیف | نام | فراوانی | ردیف | نام | فراوانی |
1 | امیرعلی | 33084 | 27 | عرفان | 5372 |
2 | ابوالفضل | 28485 | 28 | علی رضا | 5091 |
3 | امیرحسین | 24019 | 29 | دانیال | 4617 |
4 | علی | 21817 | 30 | ماهان | 4591 |
5 | محمد | 19802 | 31 | سینا | 4170 |
6 | امیر محمد | 19182 | 32 | نیما | 4110 |
7 | مهدی | 17695 | 33 | سجاد | 4032 |
8 | حسین | 15274 | 34 | یوسف | 3898 |
9 | محمد مهدی | 13530 | 35 | آرمین | 3698 |
10 | محمد رضا | 11870 | 36 | عرشیا | 3635 |
11 | امیررضا | 11684 | 37 | احسان | 3502 |
12 | محمدطاها | 11652 | 38 | سبحان | 3472 |
13 | علیرضا | 10443 | 39 | مبین | 3445 |
14 | رضا | 10274 | 40 | پرهام | 3298 |
15 | محمدامین | 9651 | 41 | عباس | 3177 |
16 | محمدحسین | 8383 | 42 | محمدپارسا | 3135 |
17 | امیرمهدی | 8341 | 43 | سهیل | 3040 |
18 | بنیامین | 6887 | 44 | حمیدرضا | 3006 |
19 | پارسا | 6750 | 45 | آرش | 2941 |
20 | طاها | 6750 | 46 | محمدمتین | 2929 |
21 | علی اصغر | 6291 | 47 | آرین | 2925 |
22 | یاسین | 6092 | 48 | امیرحافظ | 2902 |
23 | امیرعباس | 6090 | 49 | علی اکبر | 2868 |
24 | ایلیا | 6005 | 50 | شایان | 2867 |
25 | محمدجواد | 5888 | مجموع فراوانی | 418145 | |
26 | متین | 5485 | تعـداد ولادت | 670032 |