9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

رشید پور علیه اخراجی ها و مردم + تصویر

چاپ

این عکسی از صفحه فیس بوک رضا رشید پور مجری سابق صداوسیمای ایران است. 
همانطور که می بینید، فردی که داعیه دار روشنفکری است، از سطح طبقاتی متوسط به بالایی(احتمالاً) و جایگاه تحصیلی(قاعدتاً) برخوردار است. اما از محتوای این نوشته
چه برداشتهایی می شود کرد؟
1- اخراجی ها دهن کجی به فرهنگی است که آقای رشیدپور نماینده آن است.
2- اخراجی ها ظلمت است برای آن فرهنگی که ایشان مدعی آن هستند.
3- عموم مردم ایران آدمهای فرهنگ ناشناس هستند چون به دیدن این فیلم رفتند.
4- اخراجی ها سه برابر نادر از سیمین فروخته و این شرم آور است برای فرهنگی که وی ادعایش را دارد.
تا اینجای مساله چیز مهمی نیست و آقای رشیدپور حق دارد به فیلمی که بدش می آید انتقاد کند ... اما آیا نقد کرده؟
در فیس بوک برای ایشان نوشتم من با تمام نفرتی که از اجرای مقلدانه شما(از لری کینگ و شهریاری ... چه قرابتی!) داشته ام حداکثر مخالفتم با اجرای شما تعویض کانال بوده و در اکران فیلم سطحی و مزخرف(ازدید من) گزارش یک جشن، ترک سالن تنها اعتراض من به فیلمی بود که نماینده فرهنگی است که شما مدعی آن اید. اما چه می شود که روشنفکرانی که ادعای تکثر گرایی دارند این چنین برمی آشوبند و عصبانیت از حضور موفق مخالف خود را با تحقیر مردم نشان می دهند؟ کدام مردم از دید آقای مجری، نادان و نا آگاهند؟ مردم روستاها و شهرستانها و حتی مردم طبقات متوسط شهری که به دیدن یک فیلم رفته اند؟ برای من سوالاتی است که شاید بد نباشد آقای رشیدپور پاسخی به آن بدهند:
1- تعریف شما از آگاهی چیست؟
2- تعریف شما از مردم چیست؟
3- تعریف شما از چماق چیست؟
4- تعریف شما از فاشیزم چیست؟
رفتار آقای رشیدپور دقیقا رفتار همان طایفه ای است که در جریان اکران فیلم پایان نامه با انواع و اقسام رفتارهای غیر فرهنگی(حتی با تعاریف مجری محترم از فرهنگ!) که تا صادر کردن اصوات حیوانات از خود هم پیش رفت، نسبت به ساخت و اکران تنها فیلم ضد جنیش سبز جشنواره اعتراض کردند! این رفتار دقیقا مشابه همان رفتاری است که در اوج اقتدار نشریات مسلسل وار دوم خردادی توسط هواداران افراطی این جریان در پارک لاله رخ داد: کیهان سوزی، این رفتار دقیقا رفتار "طبر زدی" و جریان زیر دستش است(احتمالا جریان مضحک جلوی دانشگاه تهران در فحاشی به آیت الله کاشانی در خاطر آقای مجری هست)، این رفتار دقیقا رفتار کارمندان محمد قوچانی است که در دوره دوم خرداد رای مردم را نشان خرد جمعی می دانستند و در 5 تیر 84 در وبلاگهایشان نماد گاو بودن مردم ایران!
بله از این نظر که منافع عده ای را اخراجی ها تهدید می کند و مبحث مهم امکان بیان موفق و فراگیر را (با تمام ضعف های ساختاری اش) برای افرادی غیر از جریان فاشیستی حاکم بر سینمای کشور رقم می زند زنگ خطری است برای کسانی که با تمام پول بیت المال هم که به صحنه می آیند خروجی شان می شود: گزارش یک جشن، یک حبه قند، چیزهایی هست که نمی دانی، مرگ کسب و کار من است و قطعاً صبر کنید تا فروش اینها را با فروش دو فیلم مخالف خوان جشنواره (اخراجی ها و پایان نامه) قیاس کنید. آن وقت می فهمید داد و فریادها از کجاست!
اما در این میان بیچاره فرهادی که این طایفه گوشت قربانی اش کردند و با ماراتن ساختن از اکران این دو فیلم در گیشه عملا باعث ضربه زدن به جریان روشنفکری ای می شود که شاخ غولش فرهادی است!
به هر حال حالت تاریخی بر آن است که امثال رشیدپور، خون، خونشان را بخورد و فیلم امثال ده نمکی بفروشد. مثل روزی که افق فروخت، آژانس فروخت و باز بزرگترهای امثال رشیدپور خون خونشان را خورد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد