وقتی فضا غبارآلود میشود، مشکل دیگر فقط آن طرفیها و کسانی که کینههای بدر
و حنین داشتند، نیست؛ مشکل بیش از همه خودیهایی است که جوّ روشنفکری
میگیردشان، فکر میکنند بیش از همه میفهمند، سینه سپر میکنند و آب به
آسیابی دیگر میریزند. خاصیت فضای غبارآلود همین است و چاره آن البته
روشنگری است و مباحثه.
*****
ماجرا اگر چه پر حاشیه است، اما پیچیده نیست. شاید این سخن در ابتدا برای
برخی ثقیل به نظر برسد اما واقعیت است. احمدینژاد نه تنها دیگر نمیخواهد
پرچمدار اصولگرایی و طیف ارزشی انقلاب باشد و آن خلوص سوم تیر را فریاد
کند، بلکه اتفاقا تصمیم گرفته پرچمی را که پیشتر بر دوش داشته به دستی
دیگر بسپارد و خود به گوشهای دیگر از میدان بشتابد. او این بار میخواهد
پرچمدار طیف خاکستری و حتی طیف منتقد نظام شود! میخواهد پرچمدار بماند اما
نه پرچمدار طیف "خلوصخواه" و "آرمانخواهِ" اصولگرا.
*****
قصه به صورت جدی از انتخابات ریاست جمهوری دهم کلید خورد؛ از آنجا که 13
میلیون در سویی دیگر قرار گرفتند و علیرغم تمام موفقیتهایی که دولت نهم در
حوزههای مختلف به دست آورده بود و تمام افتخاراتی که نصیب ایران اسلامی
شده بود، باز آرایشان را به سبدی دیگر سپرده بودند. پرسش این بود که چرا
چنین شده و برای این جمعیت چه باید کرد؟ آن 13 میلیون چرا افتخارات هستهای
را نادیده گرفتند، توفیقات سیاست خارجی را کنار نهادند، تجلی ایران در
عرصه جهانی را فراموش کردند، تحولات پیش روی اقتصادی را ندیدند، توجه
دولتمردان به مردم را در مقابل بیتوجهی دولت اصلاحات ارج ننهادند و بار
دیگر در سویی قرار گرفتند که اصالتا پایگاه جریان اصلاحطلب به شمار میآمد؟
پرسش این بود که تا کجا باید شاهد چالشآفرینی اصلاحطلبانی که اعتقادی به
نظام و ولایت ندارند باشیم؟ آیا اینان باز باید بمانند و این فرصت را
داشته باشند تا در قامت آتشی زیر خاکستر روزی بار دیگر خود را احیا کنند؟
برای بدنه اجتماعی دست و پا شکسته این جریان چه باید کرد؟ چرا اینها زیر
پرچم انقلاب نمیآیند؟ چه کسی باید این پایگاه اجتماعی را از آن جریان
معلوم الحال بستاند و زیر بیرق انقلاب گرد آورد؟ اینها همه و همه سوالاتی
بود که مبنای یک نتیجهگیری شد؛ یک طرحریزی در درون دولت؛ یک راهبرد
عملیاتی.
*****
خاتون صرفا یک نشریه نبود؛ رونمایی بود از یک راهبرد طراحی شده در اتاق
فکر دولت. البته آقای جوانفکر فهرست میکند عناوین مطالب نشریه را و به
منتقدان میگوید ببینید چقدر مطلب خوب از شخصیتهای اصولگرا و انقلابی در
این نشریه هست! این حکایت، در مَثَل همان حکایت قرآنهای بر سر نیزه است برای
گم کردن راه! و الا چه کسی است که نداند گاه صد صفحه نشریه برای دو یا سه
مطلب اصلیاش منتشر میشود. خاتون برای چه منتشر شد؟ مکتب ایرانی با آن فضای
منفیای که علیه تشیع در جهان اسلام ایجاد کرد، برای چه مطرح شد؟ چه شد که
بعد چهار سال به یکباره جناب کوروش از لابهلای صفحات تاریخ بیرون آمد و
این همه محبوب دولتمردان گردید؟
*****
سوم تیر، در فضای اصولگرایی با یک دعوای کلیدی همراه بود. یک نامزد،
خلوصخواه بود و آرمانگرا؛ او بدون واهمه ادبیات انقلاب و کلام امام را
فریاد میکرد. احمدینژاد در آن مقطع در زمره انقلابیون شرمنده نبود. برای
خوش آمد این و آن سخنش را عوض نمیکرد یا دوپهلو سخن نمیگفت. این اعتراف
شیرین عبادی بود در آن مقطع که تنها کسی که حرفش در انتخابات عوض نشد و بر
سر مواضع خود باقی ماند، احمدینژاد بود. احمدینژاد با همین خلوص گفتمانی
رأی آورد و اکثریت آراء را در سبد خود قرار داد. در سوی دیگر اما
کاندیداهایی بودند که برای رأی آوردن مرزها و حریمهای زیادی را شکستند.
لاریجانی به شیرین عبادی تبریک گفت. قالیباف با تیپها و ژستهای آن چنانی
در مقابل دوربینها قرار میگرفت و ادبیاتی که اصولگراییزه شده ادبیات خاتمی
به شمار میآمد را برگزید. آن روز هم برخی حرف از مصلحت میزدند تا با
مصلحتها کاسبی کنند. دعوا بر سر دوقطبی ساختگی "صالح مقبول" و "اصلح
نامقبول" بود. تاریخ در مقاطع مختلف بر این اصل صحه گذاشته که نتیجه این
نوع مصلحتاندیشیهای کاذب از آغاز تا کنون جز عدول از اصول نبوده است.
*****
بنا بر این شد که دولت به حال 13 میلیون فکری بکند. اگر تنها رأی
احمدینژاد اهمیت داشت، طبیعتا او میتوانست در این عرصه به گونهای دیگر
بازی کند تا همچنان آرای مذهبیها و ارزشیها را نیز با خود داشته باشد. اما
او چنین نکرد. بلکه به حاشیهها دامن زد. احمدینژاد پرچمی را زمین گذاشت تا
پرچم دیگری را بردارد. او رسما از نام وزارت فرهنگ و هنر برای وزارت فرهنگ
و ارشاد اسلامی هم دفاع کرد تا دوران مهاجرانی در اذهان کسانی که باید جذب
شوند، تداعی شود! او ادبیاتش را با ادبیات مشایی پیوند داد. احمدینژاد از
یک سوی میدان سیاست به سویی دیگر شتافت و البته این را در نظر داشت که این
تغییر موقعیت و پوزیشن سیاسی باید به گونهای باشد که به معنای خروج کامل
او از حوزه ارزشها تعبیر نشود و تمامیت دولت را نشکند. اما راه عملیاتی
این تغییر موقعیت و پوزیشن سیاسی دقیقا چه بود؟
*****
سیاستمداران برای پیروزی خود در فضای سیاسی اغلب بر شکافهای اجتماعی سوار
میشوند. گاه شکافهای اجتماعی خاصی فعال میشود تا منافع جریانی خاص فراهم
آید. شکاف میان فقیر و غنی، سنتی و مدرن، سنت و تجدد، مذهبی و غیرمذهبی،
انقلابی و غیرانقلابی، باحجاب و بیحجاب، ایرانگرایی و اسلامگرایی، شکافهای
قومی، نژادی و... از این جمله است. استین روکان جامعه شناس نروژی معتقد
است شکافهای اجتماعی پس از ایجاد هرگز از بین نمیروند بلکه تنها ممکن است
در مقاطع یا دورانهایی غیرفعال گردیده و با مهیا شدن شرایط، این شکافها سر
باز نمایند. حسین بشیریه نیز معتقد است در ایران شکافهای اجتماعی، تعیین
کننده نوع خواستههای نیروها، گروهها و جریانهای سیاسی مختلف و موجود، اعم
از حاکم و غیرحاکم است.
وقتی بناست تمرکز بر شکافهای اجتماعی موضوعیت پیدا کند، آنگاه حاشیهسازی
میبایست به بهانههای مختلف در دستور کار قرار بگیرد. آنگاه دیگر پاکدست
بودن همه اعضای دولت ارزش نیست. بلکه حضور کسانی که شائبههای اقتصادی نیز
در خصوصشان مطرح است، برای میدان دادن به حاشیهها خود اهمیت دارد. برای
شکلگیری شکافها باید دو سوی افراطی ایجاد شود. در یک سو همه طرفدار
دیوارکشی میان کلاسهای دانشگاهها باشند و در سوی دیگر همه طرفداری آزادی
دختر و پسر. این دو افراط که بازیگرانی نیز میخواهد زمینه توسعه شکاف و
دوگانگی را در جامعه فراهم میکند. در یک سو همه مخالف مطلق موسیقی تلقی
میشوند و در سوی دیگر برخی معتقدند موسیقی حتی مسیر رسیدن به کمال را
فراهم میکند. در یک سو برخی رنگ مشکی حجاب و مدل کنونی چادر را تنها مدل
ممکن میدانند و در سوی دیگر برخی چادر مشکی را رهاورد عیاشیهای شبانه
معرفی میکنند. این دوگانگیها جامعه را به دو قطب تقسیم میکند که دولت و
احمدینژاد نماینده و پرچمدار یک قطب آن خواهند بود.
چاره در این میان نیافتادن در بازی طراحی شده طیف مشایی است. نباید در یک
سر دوقطبیها بازی کرد. نباید در مقابل افراط نمایده تفریط شد. در عین حال
نباید در مقابل تفریط نماینده افراط شد. این اکنون اشتباه استراتژیک طیف
ارزشی انقلاب است که پازل مشایی را کامل میکند. باید موضع صحیح را عالمانه
تبیین کرد. باید به گونهای عمل کرد که قضاوت طیف خاکستری از انتقاداتی که
مطرح میشود قضاوتی منطقی باشد. نه اینکه خواص هم به واسطه انتقادات افراطی
و احساسی و نادرست در جبهه یاران مشایی قرار بگیرند. در خصوص حجاب، اهانت
به رنگ سیاه چادر به هیچ وجه پذیرفته نیست. در عین حال اصولگرایان از
مدتها پیش پذیرفتهاند که میتوان مدهای دیگری هم برای حجاب طراحی کرد. در
خصوص بحث دانشگاهها به کار بردن عبارت "تفکیک جنسیتی" اشتباهی بزرگ است.
باید با موضعی فعال، تاسیس و شکلگیری دانشگاههای دخترانه را به عنوان بها
دادن به دختران و یک امتیاز برای آنان معرفی و تبلیغ کرد. حتی میتوان این
مسئله را مطالبه خانوادهها کرد. اما طرح عنوان "تفکیک جنسیتی" یعنی فراهم
آوردن زمینه دوقطبیسازی دانشگاهها به گونهای که یک سوی این دوقطبی بسیجیها
قرار بگیرند و در سوی دیگر طیف خاکسنری. تشکلهای دانشجویی و خصوصا بسیج
دانشجویی در سراسر کشور باید به شدت نسبت به شکلگیری این دوقطبی هوشیار
باشند.
*****
ورود افراطی دولت به عرصه جذب طیف خاکستری قطعا به منزله انحراف از خط
امام و گفتمان انقلاب بوده و هست. از منظر خط امام هدف وسیله را توجیه
نمیکند. نمیتوان برای جذب 13 میلیون قشونی را برای هتک حرمت علما و بزرگان
حوزه بسیج کرد. اگر نقدی بر حوزه وارد است باید به صورت دلسوزانه و منطقی
مطرح شود نه اینکه مستمسک تخریب و بازیهای سیاسی قرار گیرد. رهبر انقلاب
در جمع جامعه مدرسین گفتند که بر سر سفره به آقای مشایی تشر زدهاند و
گفتهاند این قدر ایرانیگری، ایرانیگری نکنید. ایشان فرمودند من خوشم
نمیآید از این حرفهایی که اینها میزنند. وقتی گوشی بدهکار نبود، ایشان در
دیدار با هیئت دولت امسال به گونهای فعال با موضوع برخورد کردند و برای
پایان یافتن دعوا فرمودند اگر میخواهید بگویید هم ایران بعد از اسلام را
بگویید. رهبر انقلاب در دیداری آباد کردن کاروانهای شاهعباسی را به عنوان
کار فرهنگی مورد نقد جدی قرار دادند و از دولت بارها و بارها پایداری و
ایستادگی بر اصول را مطالبه کردند. رهبر انقلاب در دیدار با هیئت دولت
تاکید کردند توجه و اقبال مردم به شما به خاطر پایداری بر گفتمان انقلاب و
فریاد کردن شعارهای امام بوده است. این بدین معنا بود که راه جذب تکیه بر
اصول است نه عدول از اصول. ما موظف نیستیم به هر قیمتی جذب کنیم. خط امام
هم جاذبه دارد و هم دافعه. تأکید افراطی بر جذب و صرف نظر از دفع، قطعا
انحراف از خط امام و خلوص سوم تیر است. شکلگیری بسیاری از فرقههای مذهبی و
حتی سیاسی از انحرافات این چنینی اغاز شده است. این همان راهی است که روزی
اصلاح طلبان به گونه ای دیگر در آن قدم نهادند.
رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان فرمودند:«برداشت خطرناکی که باید
از آن بر حذر بود اشتباه گرفتن انعطاف با انحراف و کوتاه آمدن در مقابل
فشارهای بیرونی است. نباید به خاطر فشارهای سیاسی- تبلیغاتی دشمنان قسم
خورده اسلام و ایران، در هیچ مسئلهای از اصول و مبانی کوتاه آمد و در
چارچوبهای غربی حرکت کرد؛ چرا که این مسئله "تجدیدنظر" و "انحراف" است؛ نه
انعطاف.» ایشان همچنین تصریح کردند:«این واقعیت را یک اصل مهم و قطعی
دانست که حفظ اصول نظام و پیشرفت و تعالی کشور، هم جهت و سازگارند و نباید
بخاطر برخی مشکلات به قناعت حداقلی اکتفا کرد و از اصول کوتاه آمد.»
*****
مشایی هم از احمدینژاد قابل تفکیک کردن هست و هم نیست. این دو، دو شخصیت
متفاوتند که لزوما انگیزههای آنها میتواند یکی نباشد. از این رو از هم
قابل تفکیکند. اما از این رو که به راهبرد یکسانی رسیدهاند و این راهبرد
از سوی محمود احمدینژاد پذیرفته شده است، این دو قابل تفکیک نیستند. به
نظر نمیرسد مسئله سحر و جادو و امثالهم باشد. طی این سالها اصولگرایان
فاصله خود را از احمدینژاد هر روز بیشتر و بیشتر کردند و جریان انحرافی
نیز فاصله خود را کمتر و کمتر کرد تا بتواند به عنوان یاری صمیمی و سربازی
پاکباخته شناخته شود. احمدینژاد، مشایی را فردی سالم و مومن میشناسد، به
او اطمینان دارد و حتی او را به عنوان یک قله معرفی میکند. طبیعی است که
افراد از نزدیکان خود تأثیر بپذیرند. آب پاک سوم تیر احمدینژاد به آب مضاف
کنونی تبدیل شده و خبری از آن خلوص دیگر نیست. احمدینژاد از مشایی قابل
تفکیک است بدین جهت که مشایی از نخست دوره اسلامگرایی را پایان یافته تلقی
میکرد و گرایش به نوعی عرفانگرایی داشت. اما احمدینژاد مردی انقلابی است
که همراه و همگام طیف ارزشی انقلاب و پرچمدار این جریان بود و اکنون
انحرافات را برای خود توجیه میکند.
*****
ما نمیتوانیم خط را فدای فرد کنیم، منتظر احمدینژاد بمانیم تا نظرش عوض
شود و بار دیگر بیاید پرچم سوم تیر را بردارد. اکنون باید پرچم را خودمان
بلند کنیم. "جبهه پایداری" آمده است تا پرچم "آرمانخواهی" و "اصولگرایی
ناب" را بلند کند. از سوی دیگر بنا بر دستور رهبری نباید زمینه سقوط
احمدینژاد را فراهم کنیم. باید کمک کنیم او سرباز رهبری بماند و به
پرچمداری طیف ارزشی انقلاب باز گردد. این تفاوت ماست با دیگران. برخی
دنبال سقوط احمدینژادند اما ما دنبال امداد او. احمدینژاد را از سر راه
نیاوردیم که ساده هم از او بگذریم. اما اگر قرار باشد بین او بزرگان دین
انتخاب کنیم، انتخاب ما روشن بوده و خواهد بود. ما جبهه و خط را معطل فرد
نکرده و نمیکنیم. اکنون که او اصرار دارد، پرچمدار جریان دیگری باشد،
تکلیف ما روشن است.
پی نوشت: این یادداشت، جمع بندی و برآورد حقیر و حاصل بحث و گفتگوهای مفصل
با صاحب نظران و چهره های مختلف خصوصا کسانی است که به واسطه ارتباط گیری
با محمود احمدی نژاد درصدد اصلاح مواضع او برآمده اند. البته از منظرهای
دیگری هم می توان به موضوع نگریست و مسائل درخور توجه دیگری را نیز می
توان مطرح کرد که فعلا به همین میزان بسنده می کنیم.
_________***__*_**** ___________
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____******** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
____**___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** تقدیم به وبلاگ زیبای تو..........
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
اگه با تبادل لینک موافقی لطفا من رو با عنوان وبلاگم بلینک و حتما خبرم کن تا منم لینکت کنم .مرسی