9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

shahin nang bar shoma bad !!!


شاهین ! چند سالی ست که سکوت کردیم و سخن نگفتیم این دلیل بر ناتوانی ما نبود ، بلکه همه چیز برای ما شوخی بود اما چه زود از یاد بردیم که در غفلت ما ، شیاطین در کارند و مشغول رنگ و لعاب پاشیدن به افکار کهنه ... ! 

شاهین ! تو برای مردم انزلی ، شهر باران ، تفکر و غیرت به یک فُکاهی یا جُک شباهت داشتی و ارزش فکر کردن نداشتی اما اکنون دیگر پای بر دیانت ما گذاشته ای  و خود را خدای فقه و اصول و منطق و لیبرالیسم و سوسیالیسم و کابالاایسم و  گیرنده حقوق زنان و ناجی ایران و گیرنده حق مستضعفان و پدید آورنده این و آن نشان داده ای !

شاهین !آلبومها و ترانه ها و کنسرتها و هواداران و وبلاگ ها و ...  رنگ و بوی تفکر و خاطره گذشته را از تو  دور کرده و این دل نوشته را به نیت یادآوری خاطرات گذشته برایت می نویسم !‌ می نویسم تا شاید به خودت بیایی و به فطرتت برگردی !

شاهین !‌ خاطرت هست انجمن شعر انزلی و شعرهای حماسی در وصف {امام}خمینی (ره) و تسبیح مشکی زدن عصبی و فوج فوج شعر نوشتن در دفترچه رنگی و ...!

شاهین ! یادت هست چاقو کشی ها  و با موتور خوف انداختن ها و وحید قیصر ها و سر موج شکن آبجو خوردن ها و جای بخیه روی دست و صورت و پاها و موتور wave آبی و گیتار شکسته بر اثر بی احتیاطی ها و با اسپری مشکی رنگ زدن ها و  دست مصدوم و باند پیچی شده هنگام فرار ها و ...

شاهین ! یادت هست  بن بست فکری و پس دادن مغازه کذایی و آمدن صاحب مغازه از زندون غربتی  و کشیدن سیگار از روی اعصاب خوردی و تشکیل رهپویان برای دمکراسی و مزمزه کردن دمکراسی در شهرمون انزلی و وسوسه فرار از ایران توسط داریوش انگلیسی  و خرید نسیه آلات موسیقی از فروشنده رشتی  و خوردن پول چند نفر از بزرگان انزلی و دیپلم به زور گرفته و مشروطی و چگورارا و فرهاد و فریدون فروغی و موتور تریل سبز و تک چرخ زدن و دعوا با راننده وانت هنگام خروج و عاشق شعر گل بارون زده داریوش واسه عشق قدیمی و ...

شاهین ! فارغ از رنگ آمیزی و وزن و قافیه راحت تر بگویم :

خیانت تو به زادگاهت هیچگاه فراموش شدنی نیست ! شاید این مساله برای طرفداران صد آتیشه تو اندکی سخت باشد اما برای ما که گذشته و تفکرات و سطح فهم و ادارکت را می شناختیم قابل پیش بینی بود ‍! کاش اندکی از دانسته های ما را آن جوانان فریب خورده می دانستند ! می دانستند که به چه کسی تکیه داده اند و او را رهبر جنبش آزادی خواهی خود خوانده اند و احقاق حقوق خود را به دستان چرک آلود چه کسی داده اند .

آری خیانت تو به جامعه موسیقی انزلی هنوز هم که هنوزه فراموش نشده ! آری این تو بودی که فضای هنر در انزلی را امنیتی و سیاسی کردی با آن کنسرت سر تا پا مسخره ات که چیزی جز فرصت طلبی برای تو نبود ! می دانی چه بر سر نوازندگان آن کنسرت آمد ؟ یا نه تو که فقط به فکر آن بودی که یک قوطی وتکا بخوری و بعد از اجرای کنسرت مسخره ات آنقدر مست بودی که تا فردا ظهر به هوش نمی آمدی !

اکنون شما جوانان قضاوت کنید که فکر پاک و زیبای خود را به دست چه کسی می سپارید ! او که به قول خودش دانشجوی جامعه شناسی بود ما که هرچه گشتیم پیدا نکردیم چه دانشگاهی که اکنون دریافتیم که آن دانشگاه شیاطین بود و در تخیلات شاهین ! 

نه بس است اشتباه کردن ! آری تو پرنده ای هستی که خوب بر سر موج ها پرواز کردی و شتاب گرفتی ! تو می دانستی که غذای مغز جوانان پاک این سرزمین چیست ! آری تو تغذیه های اهریمنی را به خورد این جوانان دادی تا آنان را سِحر و جادوی خود کنی و خود را رهبر و ولی و سرپرست و بت آنان قرار دهی !

اما آیا واقعا تو چنین شخصیتی داشتی ؟ آری ارباب تو یعنی همان شر اعظم خوب به دادت رسید تا تو در گرداب ناتوانیهایت نمانی ! یادت هست ساعت 2 بامداد با دوستانت در قبرستان انزلی احضار روح می کردی و گاهی از ترس کف بالا می آوردی ؟ اکنون می فهمم که آن مقدمه این جنایت شیطانی بود !

آری برای ما تعجب ندارد !تو خود اکنون تسخیر شده شیطان هستی و حرفت و شعرت و صدایت و موسیقیت و تنفست شیطانیست  ، برای بشریت و برای این کره خاکی و برای کائنات و سیارات و کهکشانها متاسفم که تو بخش کوچکی از فضای آن را اشغال کرده ای و به جای به تعالی رساندن انسان ، با به کار بردن الفاظ رکیک و عوام فریبانه سعی در پیشبرد اهداف خود و اربابت و دار و دسته و حزب و گروه و اپوزیسیون و تشکیلاتت داری !

اکنون دیگر جای صبر نیست و باید شمشیر را از رو بست ! دیگر برای ما ادعا نکن که شمشیر تو قلم است و فریاد تو شَر است و سیاست در دست تو خم است و ...

اکنون وقت افشاگری ماست ! بس است توهین تو به مقدسات ما ! بس است توهین تو به شعور و فهم ما ! بس است توهین تو به دوهزار سال تمدن ما ! بس است توهین تو به شهر ما !

شاهین ! اگر راست می گویی و نون به نرخ روز خور نیستی و تحت تسخیر اربابت شیطان نیستی پس دست از سر مقدسات ما بردار و شعری در وصف صهیون و هلوکاست و ... بنویس !

و صد البته که نمی توانی که هیچ ! هیچگاه اجازه این کار را نداری چون نابود خواهی شد !

پس دعا می کنیم که خداوند رحمان شر تو و شر شر اعظم تو را از بلاد ما محفوظ دارد !

آمین یا رب العالمین

منبع:http://carismaaa.blogfa.com/

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دوست شاهین! دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:13

شاهین هر چی که باشه از شما عمامه به سرها خیلی بهتره!هرچی باشه تو اهنگاش درد مارو گفت نه مثله شماها درد مارو زیاد تر کنه!درود به همه ی طرفدارای شاهین و آزادی طلبها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد